محل تبلیغات شما

سردار شهید عبدالحسین برونسی




سلام و درود بر شیران روز و زاهدان شب . سلام درود بر آنان که در راه رضای خدای متعال هر آنچه داشتند در طبق اخلاس گذاشته و دل به رضای دلدار دادند . شهادت یکی دیگر از فرمانده هان افتخار آفرین ایران اسلامی بر مردم ولایت مدار تبریک و تسلیت باد.

واقعا نمی دانم تبریک بگویم یا تسلیت!

بهتر است بگویم سردار شهادتت مبارک! و تسلیت به ما نیشابوری ها، به ما ایرانی هاو به شیعیان به خاطر از دست دادن یکی دیگر از دلاور مردانمان!!!
او رفت و آزاد شد از هر چه خاکی بود!!!! اما ما ماندیم و دردسرهای دنیایی خودمان و باز هم سردار نیاز به دم مسیحاییت!!! دست ما را هم بگیر!


فقط خدا کند که شرمندیتان نشویم!!!!!!!!!!!!!




خوشاروزی که نوبت برمن آید



کلنا عباسک یا مهدی(عج).








۱۲ بهمن، سالروز ورود امام خمینی به ایران و آغاز دهه فجر

 

 12 بهمن؛ بازگشت امام خمینی به ایران، آغاز دهه فجر

بازگشت امام خمینی (ره) به ایران واقعه‌ای در جریان انقلاب ۱۳۵۷ است که طی آن در ۱۲ بهمن سال ۱۳۵۷ امام خمینی (ره) پس از ۱۴ سال تبعید به ایران بازگشت و در تهران مورد استقبال قریب به سه میلیون ایرانی قرار گرفت. این روز در تقویم رسمی با عنوان روز آغاز دهه فجر، مشخص شده‌ است.

مقدمه

با گسترش قیام مردم و خروج شاه از ایران، شاپور بختیار به عنوان آخرین و تنها امید رژیم پهلوی و سردمداران غربی پشتیبان این رژیم، به عنوان نخست وزیر باقی مانده بود. در طرف مقابل تظاهرات مردم هر روز پر ر و مصمم‌تر می‌شد و شعار استقلال،‌ آزادی، جمهوری اسلامی بعنوان اصلی ترین خواسته مردم در نهضت انقلابی به رهبری امام خمینی مطرح می‌شد. امام خمینی که شرط ورود خود را به کشور، خروج شاه، اعلام کرده بودند، با فرار شاه در ۲۶ دی ۱۳۵۷، تصمیم به بازگشت گرفتند.

 

وقایع 12 بهمن 1357, 12 بهمن آغاز دهه فجر, 12 بهمن سالروز بازگشت امام خمینی به ایران

شاه در ۲۶ دی ۱۳۵۷ از ایران فرار کرد

 

بازگشت امام خمینی(ره) به ایران
امام خمینی(ره) از سیزده آبان سال ۱۳۴۲ تا دوازده بهمن سال ۱۳۵۷، یعنی حدود چهارده سال در تبعید به سر برد و در سال ۱۳۴۳ ابتدا به ترکیه و پس از مدتی به عراق تبعید شد و اوقات پایانی دوری از وطن را در فرانسه و در دهکده ای به نام نوفل لوشاتو گذراند. نوفل لوشاتو در روزهای اوج نهضت، به قلب تپنده انقلاب ایران تبدیل شده بود. وقتی امام را به ترکیه تبعید می کردند، شاه و امریکا هیچ گاه پیش بینی نمی کردند که او روزی پیروزمندانه به ایران باز گردد و رژیم شاهنشاهی را از بن برکند.

 

پس از خروج شاه در ۲۶ دی ۱۳۵۷، امام در پیامی کوتاه خطاب به خبرگزاری های جهان اعلام کرد: خروج شاه از ایران، اولین مرحله پایان یافتن سلطه جنایت بار پنجاه ساله رژیم پهلوی می باشد که به دنبال مبارزات قهرمانانه ملت ایران صورت گرفته است. من این پیروزی را به ملت تبریک می گویم.» همچنین ایشان اعلام کرد که در اولین فرصت به ایران باز می گردند.

 

به تعویق افتادن بازگشت امام خمینی(ره) به ایران

در حالی که یاران حضرت امام و مبارزان مذهبی، با وجود تمام نگرانی ها در تدارک برگزاری مراسم استقبال باشکوهی از امام بودند، اعلام خبر تصمیم امام برای آمدن، مسئولان و سردمداران رژیم پهلوی را سخت به تکاپو انداخت. آنان که به شدت از تظاهرات خیابانی مردم بر ضد رژیم پهلوی هراسناک شده بودند، ورود امام را به کشور، پایانی بر تمام امیدهایشان می پنداشتند و یقین داشتند که در این صورت، طومار سلطنت پهلوی برچیده خواهد شد.

 

بنابراین، درصدد مقابله با ورود امام به کشور یا مانع تراشی در برابر تصمیم امام برآمدند. بختیار در مقام نخست وزیری، نقشه های گوناگونی در سر می پروراند که انفجار هواپیمای امام یا منحرف کردن مسیر هواپیمای حامل امام و سپس دستگیری ایشان از آن جمله بود که هیچ یک عملی نشد. تیر آخر او، بستن فرودگاه ها به روی هواپیمای امام بود. در حالی که قرار بود پرواز انقلاب در روز ششم بهمن امام خمینی رحمه الله را از فرانسه به ایران بیاورد، سازمان هواپیمایی کشور اعلام کرد که به علت بدی هوا و نبود دید کافی، همه پروازها لغو شده است.

 

دهه فجر, 12 بهمن آغاز دهه فجر, وقایع 12 بهمن 1357

با انتشار خبر بسته شدن فرودگاهها و جلوگیری از ورود امام، مردم تظاهرات گسترده ای انجام دادند

 

اعتراض مردم به بسته شدن فرودگاه ها
با انتشار خبر بسته شدن فرودگاه ها و جلوگیری دولت بختیار از ورود حضرت امام به کشور، مردم با تظاهرات و راه پیمایی های خود، به اقدام دولت اعتراض کردند. همه افسران نیروهای سه گانه در پایگاه های خود در تهران، اصفهان، کرمانشاه، دزفول، همدان و بوشهر اعتصاب کردند و سپس به صفوف تظاهرکنندگان معترض پیوستند. در تهران، سیل جمعیت تظاهر کننده به سوی فرودگاه مهرآباد به راه افتادند.

 

ان مبارز سراسر کشور که برای استقبال از امام به تهران آمده بودند، با تحصن در مسجد دانشگاه اعلام کردند تا بازگشت امام خمینی(ره) به کشور به تحصن ادامه خواهند داد. مردم و دانشجویان نیز به جمع تحصین کنندگان می پیوستند. فردای آن روز، مردم در راه پیمایی عظیم یک میلیونی به مناسبت رحلت پیامبر اسلام، در حمایت از امام شعار دادند. در بسیاری از نواحی شهر تهران نیز زد و خوردهای شدیدی میان نیروهای انتظامی و تظاهرکنندگان روی داد.

تیراندازی در نواحی مختلف لحظه ای قطع نمی شد. خبرگزاری پاریس اعلام کرد یکی از میدان های شهر، به میدان جنگ شباهت پیدا کرد و تعداد کشته ها در پایتخت را سه هزار تن گزارش کرد. رومه اطلاعات نوشت: غرب و جنوب غرب تهران، غرق در شعله های آتش بود».

 

عقب نشینی دولت بختیار
در پی تحصن ها و تظاهرات خونین مردم در اعتراض به بسته شدن فرودگاه ها، دولت بختیار عقب نشینی کرد و شکست را پذیرفت. بختیار در نهم بهمن ماه اعلام کرد که فرودگاه مهرآباد امروز باز خواهد شد و هیچ ممانعتی برای ورود امام به کشور وجود ندارد. هیئت دولت در دهم بهمن اعلام کرد که ورود هواپیمای حامل امام به فرودگاه مهرآباد تهران بدون اشکال است. با اعلام این خبر، کمیته استقبال از امام در پیامی اعلام کرد که امام خمینی رحمه الله در ساعت نه صبح پنج شنبه دوازده بهمن در تهران خواهد بود.

 

حوادث بهمن 1357, 12 بهمن آغاز دهه فجر, 12 بهمن سالروز بازگشت امام خمینی به ایران

امام خمینی (ره) پس از ۱۴ سال تبعید در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ به ایران بازگشت

 

ورود امام خمینی رحمه الله به ایران

شامگاه یازده بهمن، هواپیمای امام خمینی رحمه الله غرش کنان از فرودگاه شارل دوگل فرانسه به آسمان پرواز کرد. امام نماز شب را در طبقه دوم هواپیما به جای آورد و سپس در طبقه پایین هواپیما استراحت کرد. مهماندار هواپیما از مشاهده آرامش امام متعجب شده بود. هنگام طلوع فجر، امام و همراهان نماز صبح را به جماعت به جا آوردند. زمان ورود هواپیما به آسمان ایران، خبرنگاری از امام پرسید: چه احساسی دارید؟» و امام پاسخ داد: هیچ.» امام هیچ احساسی نداشت؛ چرا که او فقط بر مبنای تکلیف عمل می کرد. پیروزی و شکست برای او، هر دو زیبا بود. همان طور که شکست، او را ناامید نمی کرد، پیروزی نیز احساسات شخصی اش را برنمی انگیخت.

 

مسافران همراه امام خمینی (ره)
پرواز بازگشت سید روح‌الله خمینی از فرانسه به تهران با همراهی تعداد زیادی انجام شد که شامل ت‌مداران انقلابی، ماموران آمریکایی، چریک‌های آموزش دیده، خانواده آیت‌الله خمینی و خبرنگارها بودند. برخی از این افراد در زیر فهرست نوشته شده‌اند.
 ابوالحسن بنی‌صدر، صادق قطب‌زاده، ابراهیم یزدی، حسن ابراهیم حبیبی،حسن لاهوتی، احمد غضنفرپور، تقی ابتکار، محسن سازگارا، محمد منتظری- فرزند حسین‌علی منتظری، مرتضی مطهری، خانم دوریان مک گری، ژرار ژان فابین-باتوش (محافظ شخصی آیت‌الله خمینی در نوفل‌لوشاتو)

 

وقایع بهمن 1357, 12 بهمن آغاز دهه فجر, 12 بهمن سالروز بازگشت امام خمینی به ایران

امام خمینی(ره) در فرودگاه مهرآباد

 

۱۲ بهمن ۱۳۵۷ و پرشکوه ترین استقبال تاریخ
در دوازدهم بهمن ۱۳۵۷، پرشکوه ترین استقبال تاریخ جلوه گر شد. این روز یکی از ماندگارترین روزهای تاریخ معاصر ایران است و شور و شوق مردم در آن وصف ناپذیر بود. عده زیادی از مردم، خود را به تهران رسانده بودند تا در مراسم استقبال از امام شرکت کنند. تقریبا در ساعت شش صبح، خیابان ها سرشار از جمعیت بود. اول صبح، میلیون ها نفر در دو طرف خیابان های مسیر امام خمینی رحمه الله ایستاده بودند و پنجاه هزار نیروی انتظامی مردمی مشغول منظم کردن آنها بودند.

 

مردم با تاق نصرت و گل، خیابان ها را تزیین کردند و در قلب استقبال کنندگان، دریایی از اضطراب و شادی موج می زد. در ساعت نه و سی دقیقه صبح، محبوب ملت و پرچم دار آزادی به وطن برگشت. چند لحظه پس از گشوده شدن در خروجی هواپیما، امام در حالی که دستشان در دست مهماندار فرانسوی بود، در مقابل دیدگان مشتاقان ظاهر شد. همه اشک شادی می ریختند. فریاد اللّه اکبر» به هوا برخاست.

 

دهه فجر, 12 بهمن آغاز دهه فجر, 12 بهمن سالروز بازگشت امام خمینی به ایران

در دوازدهم بهمن ۱۳۵۷، پرشکوه ترین استقبال تاریخ جلوه گر شد

 

امام خمینی رحمه الله در فرودگاه مهرآباد
امام خمینی رحمه الله در فرودگاه مهرآباد پس از شنیدن پیام ملت، سخنانی ایراد فرمود. ایشان ابتدا از تمام اقشار ملت از پیر و جوان، و کسبه، قاضی و وکیل، کارمند و کارگر و کشاورز که در راه رسیدن به پیروزی رنج و مصیبت دیدند و ثابت قدم ماندند، صمیمانه تشکر کرد. ایشان در بخشی از سخنان خود، تلاش های محمد رضا را برای بازگشت به ایران و حفظ سلطنت، ناکام خواند و تلاش های آنان را به دست و پا زدن برای حفظ سلطنت تعبیر کرد.

 

امام در این سخنان با بیان رمز پیروزی فرمود: ما باید از همه طبقات ملت تشکر کنیم که این پیروزی تا اینجا به واسطه وحدت کلمه بوده است. وحدت کلمه مسلمین، همه، وحدت کلمه اقلیت های مذهبی با مسلمین، وحدت دانشگاه و مدرسه علمی، وحدت و جناح ی. ما باید همه این رمز را بفهمیم که وحدت کلمه، رمز پیروزی است و این رمز پیروزی را از دست ندهیم».

 

مهم ترین پیامدهای بازگشت امام خمینی به ایران
دو حادثه، از مهم ترین پی آمدهای بازگشت امام خمینی رحمه الله است که به سرعت موجب پیروزی انقلاب اسلامی شد: انتصاب دولت موقت و بیعت نظامیان با امام خمینی رحمه الله . امام خمینی در ۲۶ دی ماه در آستانه خروج شاه از کشور اعلام کرد که ما دولت را به همین زودی اعلام خواهیم کرد. در پانزده بهمن، نخست وزیری مهندس بازرگان به تصویب شورای انقلاب رسید.

 

در نوزده بهمن، عظیم ترین راه پیمایی در سراسر کشور شکل گرفت و میلیون ها نفر از دولت منتخب امام خمینی رحمه الله حمایت کردند. از سوی دیگر، در دهه انقلاب، ارتش که تنها نقطه اتکای رژیم بود، به انقلاب پیوست. فرار، نافرمانی، اعتصاب، شرکت در تظاهرات و سرانجام، بیعت با امام خمینی رحمه الله ، نشانه همراهی ارتش با امام بود که در نوزده بهمن به اوج خود رسید. در نتیجه، رژیم بدون پشتوانه به سرعت از هم پاشید و انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن به پیروزی نهایی رسید.


متن کامل سرود خمینی ای امام به مناسبت آغاز دهه فجر

متن کامل سرود خمینی ای امام به مناسبت آغاز دهه فجر
فرارسیدن دهه خجسته فجر و بهار انقلاب شکوهمند اسلامی بر همه ایرانیان سرافراز ، خراسانیان دین مدار و به ویژه مردمان غیرتمند خطه سربداران مبارک باد.
مجله اینترنتی اسرارنامه به مناسبت فرارسیدن این دهه سراسر خیر و برکت که با گرامیداشت سالروز ورود حضرت امام خمینی (ره) معمارکبیر انقلاب به ایران ، آغاز می شود ، در اینجا متن کامل سرود ویژه خمینی ای امام اثر جاودانه استاد حمید سبزواری شاغر آرامان گرای انقلاب را منتشر می کند.
گفتنی است ، استاد سبزواری یکی از بزرگترین شاعران پیشکسوت انقلاب و از مشاهیر دارالمومنین سبزوار است که تا کنون ده ها ترانه انقلابی و حماسی وی توسط خوانندگان مطرح و یا گروه های برجسته سرود و موسیقی در کشور اجرا شده اند.(منبع)
از بزرگترین افتخارات حمید این است که سروده های او بارها مورد توجه بزرگان کشور از جمله حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری و سایر مقامات کشوری قرار گرفته است. (منبع1) ، (منبع2) ، (منبع3) ، (منبع4) ، (منبع5) ،(منبع6)
حتی مقام معظم رهبری حضرت آیت الله ای ارزش اشعار حمید را در حدی می دانند که برای یکی از کتب شعر حمید مقدمه ای پرمعنا نوشته اند. (منبع)

بعضی از ترانه های انقلابی استاد سبزواری، هرچند سالها از سروده شدن و اجرای آنها می گذرد ، اما هر بار تازگی و لطف خاص خود را دارد.
"الله اکبرخمینی رهبر" ، "آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو"  ، "این پیروزی خسته باد" ، "جانباز" ،"خمینی ای امام" ،"دریغا" (در سوگ رحلت امام خمینی) ، "شهید مطهر" (در سوگ شهادت استاد مطهری) ، "برخیزید ای شهیدان" ،"خوش آمدی ای امام ما" و . تنها تعدادی از  ترانه های معروف و خاطره انگیز حمید سبزواری هستند.
برخی رسانه ها تعداد اشعار زیبا و اثرگذار حمید سبزواری را بالغ بر 300 مورد دانسته اند که 70 مورد این سروده ها در سال اول انقلاب به اجرا درآمد.(منبع)
همه ساله در ایام مختلف سال به ویژه دهه مبارک فجر ، با هربار پخش سرودهای استاد حمید سبزواری از شبکه های سراسری صدا و سیما و نیز پخش این سرودها در برنامه های جشن پیروزی انقلاب ، نمادی واضح از روحیه ولایت مداری مردم سبزوار و حضور موثر فرزندان این خطه در همه صحنه های انقلاب اسلامی ایران است.
استاد حمید سبزواری در دهه 80 به پاس سالها فعالیت متعهدانه در عرصه شعر و ادبیات فارسی به ویژه سروده های انقلابی ، به عنوان یکی از چهره های ماندگار ادبیات فارسی کشور برگزیده شد و قبل و بعد از آن نیز بارها در مراسم های گوناگون مورد تجلیل قرار گرفته است.
درماه های اخیر نیز شهر زادگاهش دارالمومنین سبزوار میزبان برگزاری همایش ملی نکوداشت این شاعر آرمان گرای انقلاب بود که با پیام مقام معظم رهبری و حضورو پیام شماری از مقامات بلندپایه و هنرمندان کشور در دانشگاه حکیم سبزواری ، اولین دانشگاه معتبر و بزرگ شمال شرق کشور پس از دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد.(منبع)
گفتنی است هرچند بسیاری از سروده های انقلابی حمید سبزواری از زیبایی زبان ، معنای عمیق و زیبایی اندیشه برخوردار است ، اما سرود خمینی ای امام به گونه منحصر به فردی سرآمد همه اشعار حمید محسوب می شود. زیرا این سرود در لحظه تاریخی ورود بنیانگذار انقلاب اسلامی به ایران در فرودگاه مهرآباد توسط یک گروه سرود انقلابی به صورت زنده اجرا شد و مورد تحسین و توجه قرار گرفت.
برخی منابع رسانه ای در خصوص ارزش  و جایگاه سرود خمینی ای امام استاد سبزواری گفته اند :آنچه در ارتباط با این میراث معنوی جالب توجه به نظر میرسد ثبت نام از 400 نفر در سال 57 به منظور تست و تشکل گروه کر 50 نفره اجرای این سرود تاریخی بوده است.(منبع)
به همین دلیل در حال حاضر شماری از فرهنگ دوستان و ارادتمندان به مقام امام خمینی ، در صدد آن هستند که سرود تاریخی "خمینی ای امام" را به ثبت آثار معنوی کشور برسانند.(همان منبع)
امید که این اتفاق هرچه سریعتر محقق شود.
گفتنی است ، متن کامل سرود خمینی ای امام تا کنون کمتر در دسترس همگان قرار گرفته است و در اکثر مواقع فقط چند بیت از آن اجرا شده یا به صورت متنی در رسانه ها منتشر گردیده است.
اسرارنامه در ادامه ، چنان که وعده کرده بودیم ، به انتشار متن کامل سرود "خمینی ای امام" می پردازد :

خمینی ای امام، خمینی ای امام (2)

***

ای مجاهد ای مظهر شرف

ای گذشته ز جان در ره هدف

 

هر زمان می رسد از تو این ندا

ای اسیران و مستضعفان به پا

 

زیر بار ستم زندگی بس است

نزد طاغوتیان، بندگی بس است

 

بود شعار تو به راه حق قیام

ز ما تو را درود ز ما تو را سلام

 

***

خمینی ای امام، خمینی ای امام (2)

***

 

ای مجاهد ای مظهر شرف

ای گذشته ز جان در ره هدف

 

چون نجات انسان شعار توست

مرگ در راه حق افتخار توست

 

این توئی، این توئی پاسدار حق

خصم اهریمنان، دوستدار حق

 

بود شعار تو به راه حق قیام

ز ما تو را درود ز ما تو را سلام

 

***

خمینی ای امام، خمینی ای امام (2)

***

 

ای مجاهد ای مظهر شرف  

ای گذشته ز جان در ره هدف

 

چون تو عزم صف دشمنان کنی

ترک سر، ترک تن، ترک جان کنی

 

نازم آن عزم دشمن شکار تو

خشم تو قهر تو اقتدار تو

 

بود شعار تو به راه حق قیام

ز ما تو را درود ز ما تو را سلام

 

***

خمینی ای امام، خمینی ای امام (2)

***

 

ای مجاهد ای مظهر شرف

ای گذشته ز جان در ره هدف

 

لرزد از نام تو پایه ستم

پشت اهریمنان گشته از تو خم

 

مرز توحید را همچو سنگری

حافظ ملت و دین و دفتری

 

بود شعار تو به راه حق قیام

ز ما تو را درود ز ما تو را سلام

 

***

خمینی ای امام، خمینی ای امام (2)

***

 

ای مجاهد ای مظهر شرف

ای گذشته ز جان در ره هدف

 

ما همه یار تو یاور توئیم

دوستدار تو، همسنگر توئیم

 

ای حماسه تو ورد زبان ما

این توئی مظهر آرمان ما

 

بود شعار تو به راه حق قیام

ز ما تو را درود ز ما تو را سلام

 

***

خمینی ای امام، خمینی ای امام (2)

***

 

ای مجاهد ای مظهر شرف

ای گذشته ز جان در ره هدف

 

ره نیابد چو سستی به عزم تو 

میهراسد ستمگر ز عزم تو

 

این توئی، این توئی مایه امید

از قیام تو شد روی ما سپید

 

بود شعار تو به راه حق قیام

ز ما تو را درود ز ما تو را سلام

 

***

خمینی ای امام، خمینی ای امام (2)

***

 

ای مجاهد ای مظهر شرف

ای گذشته ز جان در ره هدف

 

ای پی افکنده شورای انقلاب

از تو شد کاخ خودکامگان خراب

 

این زمان پی فکن در پناه دین

طرح جمهوری محکم و متین
 

نویسنده : حجت والیزاده - ساعت ۱٢:٢٠ ‎ب.ظ روز دوشنبه ۳٠ دی ،۱۳۸٧
 

درحالی که دولت بختیار درباره نحوه جلوگیری از ورود امام خمینی به ایران هنوز مشغول رایزنی بود، امام آماده بازگشت به ایران شدند.

ایشان پیش از اینکه عناصر وابسته به رژیم پهلوی در جهت جلوگیری از ورود ایشان به میهن حرکتی کنند، بااعلامیه‌ای راه توطئه را بستند و اعلام کردند به رغم بسته بودن فرودگاهها و پخش شایعاتی برای جلوگیری از این سفر، ایشان هر زمان بخواهند به ایرانمراجعت می‌کنند.

کمیته استقبال در تهران برنامه مفصلی برای استقبال از ایشان تهیه دیدبازماندگان رژیم پهلوی ، بازگشت امام را به مصلحت خود نمی‌دانستند، درحالی که مساله مراجعت رهبر به سرعت در راس همه خواست‌های ملت قرارگرفته و به نخستین درخواستاجتماعات و تظاهرات عظیم مردمی تبدیل شده بود.

مسجد دانشگاه تهران به مرکز ثقل این تقاضا تبدیل شدتحصن دانشگاهیان و علما در دانشگاه تهران مبارزه را شدیدتر کرد.  سرانجام این تحصن و دیگر حوادث روزهای بعد، دولت بختیار را مجبور به تن دادن به درخواست مردم وگشودن فرودگه کرد.

درست در آخرین ساعات روز 9 بهمن ماه سال 1357 ناگهان بختیار اعلام کرد که فرودگاه برای ورود آیت الله خمینی » باز است . به گفته بختیار او نمب توانست مانع بازگشت یک تبعه ایرانی به کشورش بشود.

بعلاوه او متوجه شد که اعلام آمادگی امام برای بازگشت به میهن و جلوگیری از ورود ایشان ، مردم را بیش از پیش به هیجان آورده و ابعاد ناآرامی‌ها را وسعتی غیر قابل توصیف بخشیده است .  روز موعود به سرعت نزدیک می‌شد و مردم بی‌صبرانه خود را برای پرشکوه ترین استقبال در سراسر تاریخ معاصر ایران آماده مر کردند .

 سرانجام صبح روز 12 بهمن سال 1357 فرا رسید، رهبر انقلاب پس از چهارده سال و چند ماه تبعید با هواپیمای  747 شرکت "ایرفرانس " عازم ایران شدند.

یکصدوپنجاه تن از زبده‌ترین خبرنگاران خارجی که عمده‌ترین شبکه خبری دنیا را تشکیل می‌دادند، همراه امام در "پرواز انقلاب" حضور داشتند.

در فرودگاه پاریس، امام ضمن پیامی به ملت فرانسه، از میهمان نوازی و آزادمنشی مردم و دولت فرانسه .اهالی نوفل لوشاتو ، تشکر کردند به چند سوال خبرنگاران پاسخ گفتند

ایشان در مورد بختیار ، مواضع قبلی خود را تکرار کردند وگفتند : ملاقات را نمی پذیرم  مگر آنکه استعفا دهد وکنار رود » در مورد ارتش ، ضمن تایید تماسهایی که در تهران با ارتش بوده است گفتند : اگر مقتضی بدانم ، باز تماس حاصل خواهیم کرد .»

امام با 50 نفر از همراهان ، به ایران بازگشتند. کمیته استقبال مسئولیت امور انتظامی را بر عهده داشت . چگونگی استقبال مردم از امام خمینی (ره )  در تاریخ معاصر ایران بی سابقه است .

مراسم ورود امام ، به طور زنده از صدا وسیما پخش می شد . فرستنده تلوزیون در حال پخش مستقیم مراسم استقبال بود ومیلیونها بیننده مشتاق ، شاهد فرود هواپیمای حامل امام (ره) وهمراهان وباز شدن درهای هواپیما بودند.

در همان زمان که لحظه تاریخی ورود امام و خروج ایشان از هواپیما نشان داده شد، ناگهان استودیوهای پخش توسط گارد شاه به اشغال درآمد، برنامه پخش مستقیم قطع و سرود شهنشاهی پخش شد.

پرپیدا بود که رژیم باچنین برخوردی چگونه خشم عمومی ملتی را که سرا پا شور و هیجان بود برخواهد انگیخت .

 هواپیمای ایرفرانس حامل امام و همراهان در ساعت 9/30 صبح در فرودگاه مهر آباد به زمین نشست .لحظاتی بعد امام خمینی ، پا بر خاک میهن گذاشتند.

ایشان در سخنان کوتاهی پس از تشکر از استقبال کنندگان ، با تکرار برنامه ی خود دولت بختیار را غیر قانونی وغاصب اعلام کردند .

جمعیت انبوهی که از همه سوی ایران به استقبال رهبرکبیر انقلاب رفته بودند در طول مسیر حرکت ایشان در دو طرف خیابان ساعتها به انتظار ماندند، تا حتی برای یک لحظه هم که شده از نزدیک چهره رهبر دور از وطن خود را ببینند. همه شهر گلباران و چراغانی بود. شادی و لبخند بر چهره ولبان همه نقش بسته بود .

امام در ابتدا قصد داشتند در دانشگاه تهران که تا آن روز یکی از پایگاه‌های مهم انقلاب بود چند دقیقه‌ای صحبت کنند، اما فشار جمعیت به حدی بود که این کار غیر ممکن می‌نمود، لذا  بطورمستقیم به "بهشت زهرا" تغییر مسیر دادند و این خود نمایانگر احترام و ارزشی است که امام قلبا به شهیدان راه آزادی داشتند.

مقصد امام در بهشت زهرا مزار شهدای گلگون کفن 17 شهریور بود . در بهشت زهرا امام طی سخنانی بیش از هر چیز بر آزادی واستقلال میهن تکیه کردند وبا تاکید بر حاکمیت ملی نقش مردم در تعیین سرنوشت خود ، غیر قانونی بودن مجلس شورای ملی وسنا را مطرح کردند .

ایشان فرمودند: چنانچه حکومت و سلطنت دولتی و فردی، در یک مرحله رای مردم بوده باشد و آن حکومت و دولت مشروعیت قانونی داشته باشد، این امر، حق آن مردم و نسلهای بعدی را از بین نمی‌برد که هر زمان آن تصمیم را نادرست دیدند، آن را لغو کنند.

در این سخنرانی تاریخی و مهم، ایشان محورهای اساسی حکومت آینده را ترسیم کردند و فرمودند درباره تعیین دولت به پیشتیبانی از مردم اقدام خواهند کرد.

به این ترتیب روز 12 بهمن سرآغاز دهه فجر ، به عنوان یک روز فراموش نشدنی در تاریخ انقلاب ایران ثبت شد ودر خاطرویاد ملت ایران برای همیشه باقی ماند .




در دوران سربازی و در پایان دوره آموزشی یکبار من را از طرف پادگان بردند بیرجند، جلوی یک خانه ویلایی بزرگ. گفتند از این به بعد در اختیار صاحب این خانه هستی!
وارد خانه که شدم دریکی از اتاق ها باز بود. گفتم یا الله، صدای زن جوانی بلند شد:
یا الله گفتنت دیگه چیه؟! بیا تو!
زیر لب گفتم خدایا توکل بر خودت. داخل که رفتم، چشم هایم یکهو سیاهی رفت… گوشه اتاق روی مبل، زن جوان بی حجابی لم داده بود. با یک آرایش غلیظ و حال بهم زن!
بلافاصله از اتاق زدم بیرون. گوشم بدهکار هارت و هورتش نشد…
خدمتکارهای خانم دنبالم بودند که دوباره من را بکشانند داخل. ولی حریفم نشدند.
وقتی موضوع به گوش مافوقم در پادگان رسید، قرار شد به عنوان تنبیه تمام توالت ها را تمیز کنم. امیدوار بودند زیر بار نظافت توالت ها کمر خم کنم و کوتاه بیایم.اما وقتی دیدند حریف اعتقاد و مسلکم نمی شوند کوتاه آمدند.



یاد شهدا صلوات



http://s7.picofile.com/file/8384344334/shahid_soleimani_min.jpg        

شهید سیدمهدی رضوی فرزند سید علی اصغر در یکم آذر 1351 در شهر بار چشم به جهان گشود و در 20 دی 1365 عملیات کربلای 5 شلمچه شهد شیرین شهادت نوشید.
زندگینامه  و وصیت نامه نوجوان شهید سید مهدی رضوی از نیشابور
شهید سیدمهدی رضوی فرزند سید علی اصغر در یکم آذر 1351 در شهر بار چشم به جهان گشود و در 20 دی 1365 عملیات کربلای 5 شلمچه شهد شیرین شهادت نوشید.
 
زندگی نامه شهید مهدی رضوی
شهید سیدمهدی رضوی فرزند سیدعلی اصغر در یکم آذر 1351 در شهر بار چشم به جهان گشود. او اولین فرزند خانواده بود، بعد از گذراندن دوران کودکی تحصیلات خود را تا پنجم ابتدایی ادامه داد و به علت نداشتن شرایط  ادامه تحصیل به پدر و مادرش در شغل قالیبافی و کشاورزی کمک می کرد، نوجوانی مهربان و پرتلاش بود.
سید مهدی با اینکه 14 سال بیشتر نداشت حرف ها و حرکاتش او را
شهر بار» که در ۶۰ کیلومتری نیشابور واقع شده است تعداد ۵۸ شهید، ۲۹ جانبار و پنج آزاده را تقدیم نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران کرده است.
بزرگتر نشان می داد، عشق علاقه زیادی به امامان و ائمه اطهار داشت، بنیانگذار انقلاب اسلامی امام خمینی(ره) و آیت الله ای را خیلی دوست داشت و مقام معظم رهبری در زمان ریاست جمهوری خود که به نیشابور سفر کرده بود و سفر یک روزه به بار داشت شب قبل سید مهدی و دوستانش گار شهدا را به یمن ورود ایشان آذین بندی کردند و به استقبالشان رفتند و پس از این دیدار بعد از چند ماه از طریق بسیج عازم جبهه شد و پس از سه ماه جنگ حق علیه باطل در عملیات کربلای 5 شلمچه شهد شیرین شهادت نوشید و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهرش در گار شهدای بار به خاک سپرده شد.
 
فرازی از وصیت نامه شهید مهدی رضوی
شکر خدای را که توفیق یافتم در راه مبارزه حق علیه باطل شرکت کنم و آنچه دارم در طبق اخلاص نهاده تقدیم ایزد منان کنم و آنچه امام حسین (ع) و یارانش و تمامی رزمندگان اسلام پروانه وار دور آن می گشتند من هم آن را بازیابم و به درجه رفیع شهادت دست پیدا کنم.
مادر عزیزم اگر مرا ندیدی شیرتان را بر من حلال کنید و بعد از خبر شنیدن شهادت من اشک نریزید چون امام بزرگوارم در مرگ فرزندش اشک نریخت چون می دانست که رضای خدا در آن هست.
 








نتیجه تصویری برای شهادت امام هادی (ع)

طرز شهادت امام هادی سلام الله علیه

نخستین فرزند امام جواد علیه السلام در نیمه ماه ذى الحجه سال 212 هجرى دیده به گیتى

گشود.

پس از پدر، درخشان ترین و شامخ ‌ترین شخصیت اسلام بود.

امام علیه السلام معاصر با خلفا و زمامدارانى بود كه آنان را محوشدگان مى نامند.

معتصم عباسى محو در خونریزى، هارون و واثق پسرش محو در لذت طلبى و جعفر و متوكّل برادر

وى، محو در عقده هاى روانى بودند.

اسم شریف آن حضرت ((على)) و كنیه او ((ابوالحسن)) بود و چون در ائمه مكنى به این كنیت

بودند به جهت تعیین آن جناب را ((ابوالحسن الثالث)) مى گویند. القاب شریفه زیاد و اشهر آنها

((نقى)) و ((هادى)) است. گاهى آن حضرت را ((نجیب)) عالم، فقیه، ناصح، طیب، و مؤ تمن، مى

گفتند.

چون آن حضرت و فرزندش امام حسن علیه السلام در سامرّا سكنى فرمودند و در محله عسكر

بدین سبب آن بزرگواران به آن مكان منسوب شدند و ((عسكرى)) نام گرفتند.

آن حضرت در سال 254 هجرى (طبق روایات شیعه) به دست پلید معتز، خلیفه عباسى با سم به

شهادت رسیده است.(1)

امام هادى علیه السلام در ایام خود با هفت تن از خلفاى عباسى: ماءمون، معتصم، واثق، متوكّل،

منتصر، مستعین و معتز معاصر بوده است.

در عهد معتصم، سال 220 بود كه پدر بزرگوارش در بغداد با سم شهید شد.

حضرتش در مدینه بود و به امر خدا و معرفى امامان گذشته به امامت رسید و به نشر تعالیم دینى

مى پرداخت تا زمان متوكّل فرارسید.

متوكّل در سال 243 در اثر سعایت هایى كه كرده بودند، به یكى از امراى دولت خود ماءموریت داد

كه آن حضرت را از مدینه به سامرّا - كه آن روز پایتخت و عاصمه خلافت بود - جلب كند و نامه اى

مهرآمیز با كمال تعظیم (!!) به آن حضرت نوشت و تقاضاى حركت و ملاقات نمود.(2)

البته پس از ورود آن حضرت به سامرّا، در ظاهر اقداماتى به عمل نیامد. ولى در عین حال آنچه مى

توانست در فراهم آوردن وسایل اذیت و هتك آن حضرت كوتاهى نمى كرد و بارها به منظور قتل یا

هتك، امام را احضار كرده و به امر وى خانه اش را تفتیش نمودند.

متوكّل در دشمنى با خاندان رسالت در میان خلفاى عباسى نظیر نداشت. به ویژه با حضرت

امیرمومنان على علیه السلام دشمن سرسخت بود و آشكارا به حضرتش ناسزا مى گفت و مرد

مقلّدى را موظف داشت كه در بزم هاى عیش تقلید آن حضرت را درمى آورد و خلیفه مى خندید.

وى در سال 237 هجرى امر كرد قبه و ضریح حضرت امام حسین علیه السلام را در كربلا، هم

چنین خانه هاى بسیارى كه در اطرافش ساخته بودند، ویران و با زمین یكسان نمودند و دستور داد

كه آب به حرم امام بستند و زمین قبر مطهر را شخم و زراعت كنند تا به كلى اسم و رسم مزار

فراموش شود.(3)

در زمان متوكّل وضع زندگى سادات علوى - كه در حجاز بودند - به مرحله رقت بارى رسیده بود،

چنان كه زن هاى ایشان هیچ گونه ساتر نداشتند و عده اى از ایشان یك چادر كهنه داشتند كه در

اوقات نماز آن را به نوبت مى پوشیدند و نماز مى خواندند.(4)

نظیر این فشارها را به سادات علوى - كه در مصر بودند - نیز وارد مى ساخت.

امام هادى علیه السلام به شكنجه و آزار متوكّل صبر مى فرمود تا آن خلیفه نابه حق در گذشت. و

پس از وى، منتصر، مستعین و معتز روى كار آمدند و به دسیسه معتز، آن حضرت مسموم و شهید

شد.

اغلب روات و مورخین گویند: آن حضرت در نیمه ذى حجه سال 212 در ((صریا))- موضعى در حوالى

مدینه - دنیا را به نور خود منور فرمود. بعضى دوم - یا پنجم - رجب را ذكر كرده است.

والده معظمه اش ((سمانه)) مغربیه و معروف به سیّده است كهو كانت من القانتات.

محدث قمى رحمة الله از ((جنات الخلود)) نقل مى نماید كه آن مخدره در زهد و تقوى مثل و

مانندى نداشت و بیشتر اوقات روزه بود.

شمائل امام هادى علیه السلام را این گونه توصیف كرده اند:

حضرت متوسطالقامة بود، روى سرخ و سفید، چشم هاى فراخ، ابروهاى گشاده و چهره دلنشین

داشت، كه هر مغمومى كه بر روى مباركش نظر مى كرد، غم او زایل مى گشت و محبوب القلوب

و صاحب هیبت بود، و در راه رفتن قدم ها را كوچك مى گذاشت، و پیاده رفتن بر آن حضرت دشوار

بود.

نقش خاتم آن حضرت علیه السلامالله ربى و هو عصمتى من خلقهبود. انگشتر دیگرى داشت كه

در آن نقش بودحفظ العهود من اخلاق المعبود.

سید بن طاووس رحمة الله روایت كرده كه جناب عبدالعظیم حسنى گوید:

حضرت امام محمد تقى علیه السلام این حرز را براى پسرش حضرت امام على النقى علیه السلام

آنگاه كه آن حضرت كودك بوده و در گهواره جاى داشت نوشت و او را تعویذ مى كرد و آن حضرت این

تعویذ را به اصحاب خود امر مى كرد و آن حرز چنین است:

بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم. اللهم رب الملائكة و الروح.

تمام این تعویذ در ((مهج الدعوات)) آمده است و تسبیح آن حضرت هم این گونه بود:

سبحان من هو دائم لا یسهو، سبحان من هو قائم لا یلهو، سبحان من هو غنى لا یفتقر، سبحان

الله و بحمده.(5)

زندگی نامه امام هادی علیه السلام

پیشوای دهم شیعیان حضرت امام هادی علیه السلام در سال 212 ه.ق در شهر صریا (نزدیک مدینه) دیده به جهان گشود. پدر ایشان حضرت امام محمدتقی جوادالائمه علیه السلام و مادرشان بانویی فاضله و عفیفه به نام سمانه است. نام مبارک ایشان علی از القابشان نقی، هادی و نجیب؛ و کنیه شان ابوالحسن می باشد.

مدت امامت ایشان حدود 34 سال است یعنی از سال 220 ه.ق (سال شهادت امام جواد علیه السلام) تا سال 254 ه.ق که در شهر سامرا به شهادت رسیدند. پس از شهادت، امام حسن عسکری علیه السلام بر پیکر مطهر پدر خویش نماز گزارد و پس از تشییع جنازه، ایشان را در منزل خویش به خاک سپردند.

در مورد شهادت امام هادی علیه السلام و قاتل آن حضرت اختلاف است: برخی معتمد عباسی را قاتل آن حضرت میدانند (یعنی این واقعه در زمان خلافت معتمد رخ داده است) و به عقیده ی برخی دیگر معتز عباسی، فرمان قتل آن بزرگوار را صادر و معتمد آن را اجرا کرد. (یعنی این واقعه در زمان خلافت معتز روی داده است.)

اوضاع ی زمان امام هادی علیه السلام

امام علی النقی الهادی علیه السلام در سال 220 ه.ق به امامت رسیدند. در این زمان ایشان در مدینه بودند و در آنجا به مدت 13 سال وظایف امامت خود را انجام می دادند؛ مردم از این سرچشمه ی حیات معنوی و علمی و فکری سیراب می شدند و ایشان نیز به همه ی امور شیعیان رسیدگی می کردند تا این که متوکل (خلیفه ی وقت) که در دشمنی با ائمه اطهار علیه السلام مشهور بود؛ به خاطر هراسی که از نفوذ و محبوبیت امام علیه السلام در جامعه داشت ایشان را از مدینه به سامرا فراخواند زیرا احساس می کرد که باید امام را از نزدیک تحت نظر بگیرد. پس از آمدن امام به سامرا، اگرچه ایشان ظاهرا آزاد بود اما متوکل» منزلشان را طوری انتخاب کرده بود که همواره تحت نظر باشند. او به طور مرتب دستور تفتیش منزل ایشان را صادر می کرد و تمام دیدارها و رفت و آمدها توسط نیروهای حکومتی کنترل می شد.

او جو بسیار خفقان آمیزی را بر جامعه حکمفرما کرده بود و سختگیری و فشار زیادی را بر شیعیان اعمال می کرد:

او علویان را در محاصره ی اقتصادی قرار داده بود. به شاعران درباری مال فراوانی می داد تا در اشعار خود به ائمه علیه السلام بی احترامی کنند. او اکثر سادات جلیل القدر آن زمان را دستگیر و زندانی کرده بود. از هولناکترین اقدامات او در دوره ی حکومتش، انهدام و تخریب مرقد امام حسین علیه السلام بود. اوضاع معیشتی مردم و خصوصا علویان در زمان خلفای عباسی مخصوصا متوکل و بقیه ی خلفای هم عصر امام هادی علیه السلام، بسیار دشوار بود زیرا آنان بیت المال مسلمین را صرف خوشگذرانی هایی می کردند که به گواهی تاریخ، هزینه های مربوط به آ نها بی سابقه بوده است.

فعالیت های امام علیه السلام

امام هادی علیه السلام با این که شدیدا تحت نظر بود، اما از پای ننشست و فعالیت های خود را به شیوه ای مطابق اوضاع زمان خویش به پیش برد. از مهمترین فعالیت های ایشان این بود که به مردم از راه های گوناگون آگاهی داده و منصب امامت و مقام علمی خود را در طی سخنان خویش و در مناظرات و پرسش و پاسخ های علمی، آشکار کرده و تثبیت کنند. همچنین عدم مشروعیت حکومت بنی عباس را تبیین می کردند. یکی دیگر از محورهای فعالیت امام، آماده کردن مردم و شیعیان نسبت به غیبت حضرت مهدی علیه السلام بود. البته ایشان با نهایت احتیاط و جلوگیری از حساس شدن حکومت، این موضوع را به طور سربسته در ضمن سخنان خویش ذکر می فرمودند.

وضعیت علمی زمان امام علیه السلام

در حکومت بنی عباس از طرف خلفا به مسائل علمی و فرهنگی تمایل نشان داده می شد. در این زمان بسیاری از کتب سلیر ملل به عربی ترجمه شد و همین امر موجب شد افکار مردم و اوضاع علمی جامعه متحول شود.

همچنین مکاتب کلامی مانند اشاعره و معتزله رونق گرفته بود و شبهاتی مانند جسمیت خداوند، جبرگرایی مطلق یا اختیار مطلق، حادث یا قدیم بودن قرآن و. مطرح می شد که موضع گیری امام هادی علیه السلام و پاسخ ایشان به چنین شبهاتی، اولا اصالت و حقانیت مواضع شیعه را نشان می داد و ثانیا مسلمین را از گرفتاری در دام چنین شبهاتی حفظ می کرد.

اصحاب امام هادی علیه السلام

  • فضل بن شاذان: از متکلمان بزرگ شیعه در قرن سوم هجری است که از اصحاب امام هادی علیه السلام به شمار می رود.
  • حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام: از سادات جلیل القدری است که نسب شریفش به امام حسن مجتبی علیه السلام می رسد. او از نظر علمی و عقیدتی مورد تایید امام هادی علیه السلام بود.

زیارت جامعه ی کبیره

از امام هادی علیه السلام چندین دعا و زیارت نامه برجای مانده است که از مشهورترین آنها زیارت جامعه ی کبیره است. این زیارت دارای سند صحیح بوده و از نظر بلاغت نیز در بالاترین درجه قرار دارد. شروح متعددی به فارسی و عربی بر این زیارت نوشته شده است. زیارت جامعه ی کبیره متضمن مفاهیمی بسیار عالی و مطالبی بدیع است.

از دیگر زیارات بر جای مانده از امام هادی علیه السلام، زیارت غدیر است که در آن هم خصوصیات و ویژگی های حضرت علی علیه السلام و هم حادثه ی غدیر ذکر شده است.

برخی از سخنان امام هادی علیه السلام

الدُّنْیا سُوقٌ رَبِحَ فیها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ؛ دنیا همانند بازارى است كه عدّه اى در آن سود مى برند و عدّه اى دیگر ضرر و خسارت متحمّل مى شوند».[۱]

النّاسُ فِى الدُّنْیا بِالاْمْوالِ وَ فِى الاَّْخِرَةِ بِالاْعْمالِ؛ مردم در دنیا به وسیله ثروت و تجملات شهرت مى یابند ولى در آخرت به وسیله اعمال محاسبه و پاداش داده خواهند شد». [۲]

مَنْ رَضِىَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السّاخِطُونَ عَلَیْهِ؛ هر كه از خود راضى باشد بدگویان او زیاد خواهند شد». [۳]

اِنّ اللّهَ جَعَلَ الدّنیا دارَ بَلْوى وَالاْخِرَةَ دارَ عُقْبى، وَ جَعَلَ بَلْوى الدّنیا لِثوابِ الاْخِرَةِ سَبَباً وَ ثَوابَ الاْخِرَةِ مِنْ بَلْوَى الدّنیا عِوَضا؛ همانا خداوند، دنیا را جایگاه بلاها و امتحانات و مشكلات قرار داد؛ و آخرت را جایگاه نتیجه گیرى زحمات، پس بلاها و زحمات و سختى هاى دنیا را وسیله رسیدن به مقامات آخرت قرار داد و اجر و پاداش زحمات دنیا را در آخرت عطا مى فرماید».[۴]

الْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طلب الْعِلْمِ، داعٍ إلىَ الْغَمْطِ وَالْجَهْلِ؛ خودبینى و غرور، انسان را از تحصیل علوم باز مى دارد و به سمت حقارت و نادانى مى كشاند».[۵]


اول رجب سالروز ولادت امام محمدباقر(ع)

نام مبارک امام پنجم محمد بود. لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است، بدین جهت که: دریای دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت. القاب دیگری مانند شاکر و صابر و هادی نیز برای آن حضرت ذکر کرده اند که هریک باز گوینده صفتی از صفات آن امام بزرگوار بوده است.

تاریخ ولادت امام محمد باقر (ع)

امام محمد باقر(علیه السلام) در روز اول رجب سال 57 هجرى در مدینه منوّره دیده به جهان گشود، برخى از مورخان , ولادت ایشان را در سوم صفر سال 57 هجرى دانسته اند.

 

پدر و مادر امام محمد باقر(ع)
پدر بزرگوار امام محمد باقر(علیه السلام) حضرت امام زین العابدین (علیه السلام)، و مادر مكرمه آن حضرت دختر امام مجتبى(علیه السلام) به نام ام عبدالله» و از این جهت آن حضرت از پدر و مادر منتسب به خاندان گرامى رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) بودند.

 

علم امام محمد باقر (ع)
امام باقر علیه السلام چون در اواخر دوران حکومت بنی‌ امیه به‌سر می‌برد، از ضعف قدرت حاکمه استفاده نمود و در نشر معارف اسلامی، تلاش گسترده‌ای کرد و با مخالفین و صاحبان عقاید مختلف، مناظرات مفصّلی داشت و به سؤالات شیعیان و مخالفین پاسخ داد. لذا از آن امام در تمام مسائل فقهی و اجتماعی و حکومتی روایات فراوانی نقل شده است، به‌طوری‌که تقریباً هیچ کتاب روایی نیست مگر این که از امام باقر علیه السلام در موارد مختلف روایتی ذکر شده است.

امام باقر علیه السلام با صحابی بزرگ رسول خدا، جابر بن عبدالله انصاری روابط صمیمانه‌ای داشت و برای او احترام خاصی قائل بود. برای آن امام، غیر از جابر، اصحاب و راویان زیادی نام می‌برند که در بین آنها جابر بن یزید جعفی و محمّد بن مسلم و زراره و حمران، بسیار معروفند. شاعر معروف امام نیز کمیت نام دارد.

 

حوادث دوران امامت امام محمد باقر (ع)
برادر امام باقر علیه السلام زید بن علی بن الحسین پس از شهادت امام سجاد علیه السلام پرچم مخالفت با بنی‌امیه را برافراشت و افراد زیادی را به دور خود جمع کرد. ولی امام باقر او را از قیام مسلّحانه منع کرد و فرمود: هنوز وقتش نرسیده است، و قیام تو در انتها به ضرر مسلمین می انجامد.» اما زید که خون حسینی در رگ‌های او می‌جوشید، زیر بار نرفت و قیام کرد و عاقبت در اثر اعلان مخالفت با بنی‌امیه به شهادت رسید.

 

حاکمان دوران امامت امام باقر(ع)
امام باقر علیه السلام در زمان حکومت ولید بن عبدالملک به امامت رسیدند که پس از او سلیمان بن عبدالملک و سپس عمربن عبدالعزیز و سپس یزید بن عبدالملک و پس از او هشام بن عبدالملک، یکی پس از دیگری حاکم مَمالک اسلامی شدند. امام با هر یک از آنها به نحو خاصّی برخورد می‌کرد، ولی متأسّفانه بعضی از بستگان وی، از جمله زید بن حسن بن علی به بدگویی او دست زدند تا سرانجام هشام ، امام را مسموم کرد و به شهادت رساند.

 

امام محمدباقر(ع), میلاد امام محمد باقر(ع), زندگینامه امام محمد باقر (ع)

مادر امام محمد باقر(ع) ام عبدلله ،دختر امام حسن مجتبی (ع) است‎

 

امام باقر علیه السلام به فرزند ارجمندش امام صادق علیه السلام وصیت فرمود و به لقاء پرورگار شتافت. آن حضرت دارای سه همسر و هفت فرزند بود.
از امام باقر علیه السلام مواعظ بسیار ارزشمندی به یادگار مانده است که تمام نسل‌ها تا قیامت از آن بهره‌مند خواهند بود.

 

كلامى از امام باقر(ع)
در اینجا این مطلب را با دو حدیث از امام باقر(ع) به پایان مى بریم.

1. آن حضرت از پدرانش از رسول خدا(ص) روایت كرد كه آن حضرت فرمود : سخت ترین كارها سه چیز است. اوّل: مواسات برادران دینى در مال، دوّم: آنكه در برخورد با مردم جانب انصاف را داشته باشى، سوم: یاد خداوند در هر حال.

 

2. حسن بن صالح مى گوید: از امام محمّد باقر(ع) شنیدم كه فرمود: آمیخته نشده است چیزى به چیز دیگر كه بهتر از آمیخته شدن حلم و بردبارى به علم و دانش باشد.


پیش‎گویی های علامه بهجت درباره امام موسی صدر

سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی: پیرامون زنده بودن و یا شهادت امام صدر و سرنوشت ایشان پس از سفر به لیبی گمانه زنی های فراوانی مطرح گردیده و می گردد. علت طبیعی این آب و آتش زدنها در جایگاه این مرد نهفته است. بزرگ مردی که این روزها در رسانه های نوشتاری و غیر نوشتاری با استناد به نقلهای گوناگون و به شکل ویژه نقلی از علامه مرحوم آیت الله محمد تقی بهجت مبنی بر حیات و بازگشت ایشان، امیدها به حیات و بازگشت او زنده گردیده است. در نقلی که از آیت الله بهجت مطرح گردیده ایشان به این نکته تاکید دارند که امام موسی صدر ذخیره ای الهیست و در شرایط حساس واقعه در منطقه باز خواهند گشت و آنگونه که خواست خدا بر این قرار گرفته بر بسیاری از معادلات واقعه در جهان اسلام و منطقه تاثیر خواهند گذاشت.
 
  
با وقوع سونامی واقعه در جهان عرب در چند هفته گذشته که از تونس و با سرنگونی بن علی دیکتاتور این کشور آغاز  و در ادامه و به شکل یک سریال مهیج بسیاری از سران دول مرتجع عربی از جمله مصر و در ادامه لیبی را به کام خود کشید امیدهای تمام آزادیخواهان جهان از جمله شیعیان جهان و به ویژه ملت ایران برای بازگشت امام موسی صدر که تجلی عینی تقریب ادیان و مذاهب اسلامی بود دوباره قوت گرفت.

با ملتهب شدن اوضاع در  لیبی  و قیام مردمی این کشور علیه دیکتاتور وحشی معمرقذافی، گمانه زنی های فراوانی در باب زنده بودن و یا شهادت امام موسی مطرح شد. در خبری که در روزهای ابتدایی قیام لیبی در رسانه های جهان منتشر شد رومه عربی الحیات» در مصاحبه ای به نقل از الهونی مدعی شد که قذافی در همان روزهای اول ربودن امام موسی صدر به نجم الدین یازجی خلبان ویژه خود مأموریت داده است تا پیکر امام موسی صدر را که به دست مزدورانش به شهادت رسیده  را به مکان نامعلومی منتقل کند، این رومه همچنین ادعا کرده بود که خانواده نجم الدین یازجی خلبان مذکور از این خبر مطلع هستند.

دیری نگذشت که همین رومه در خبری دیگر به تکذیب خبر قبل پرداخت و با استناد به صحبتهای دکتر عبداللطیف یازجی، برادر خلبان لیبیایی نجم الدین یازجی، خبر الهونی مبنی بر شهادت امام موسی صدر و حمل پیکرهای آنان توسط برادرش نجم الدین را تکذیب نمود و  با اشاره به صحبتهای برادر نجم الدین  سخنان الهونی را درباره اطلاع خانواده خود نادرست و مغلوط خواند.

در میان تمام ادعاهای مطروحه در این باب اما متاسفانه نقلی که بیش از دیگر اقوال احتمال صحت آن می رود نقلیست که بسیاری از آگاهان و فعالان وزارت امور خارجه بر آن تاکید دارند که این روایت بر شهادت ایشان به دست عوامل خودسر قذافی آنهم به شکل غیرعمد تاکید دارند.[1]

پیرامون زنده بودن و یا شهادت امام صدر  و سرنوشت ایشان پس از سفر به لیبی گمانه زنی های فراوانی مطرح گردیده و می گردد. علت طبیعی این آب و آتش زدنها در جایگاه این مرد نهفته است. بزرگ مردی که  این روزها در رسانه های نوشتاری و غیر نوشتاری با استناد به نقلهای گوناگون و به شکل ویژه نقلی از علامه مرحوم آیت الله محمد تقی بهجت مبنی بر حیات و بازگشت ایشان، امیدها به حیات و بازگشت او  زنده گردیده است.  در نقلی که از آیت الله بهجت مطرح گردیده ایشان به این نکته تاکید دارند که امام موسی صدر ذخیره ای  الهیست و در شرایط حساس واقعه در منطقه باز خواهند گشت و آنگونه که خواست خدا بر این قرار گرفته بر بسیاری از معادلات واقعه در جهان اسلام و منطقه تاثیر خواهند گذاشت. برای خواننده ای که آشنایی زیادی با شخصیت، اندیشه و سیره امام موسی صدر ندارد اولین سوال که در ذهن تداعی می گردد آنست که موسی صدر کیست که قرار است این قدر تاثیرگذار باشد؟ اگر اصلا زنده نباشد چه خواهد شد؟

سید موسی صدر در روز 14 خرداد سال 1307 هجری شمسی در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. پدر ایشان مرحوم آیت الله سید صدرالدین صدر، جانشین مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم و از مراجع بزرگ زمان خود بود. جد پدری ایشان مرحوم آیت الله سید اسماعیل صدر، جانشین مرحوم آیت الله میرزا حسن شیرازی و مرجع مطلق زمان خود، و جد مادری ایشان مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمی، جانشین مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و رهبر قیام مردم مشهد بر علیه رضا خان بود. سید موسی صدر در خرداد سال 1322 رسما به حوزه علمیه قم پیوست، و طی مدتی کوتاه، ضمن بهره گیری از محضر اساتید برجسته حوزه ازجمله امام خمینی(ره) دروس دوره سطح را به پایان رسانید. وی از ابتدای بهار سال 1326 وارد مرحله درس خارج گردید، و تا اواخر پاییز سال 1338، یعنی قریب سیزده سال تمام، از مدرسین بزرگ حوزه های علمیه قم و نجف کسب فیض نمود. امام موسی صدر دروس فلسفی را نزد حضرات آیات سید رضا صدر و علامه سید محمد حسین طباطبایی در قم، و نزد آیت الله شیخ صدرا بادکوبه ای در نجف فرا گرفت. دوستان اصلی هم بحث امام موسی صدر را در قم، حضرات آیات سید موسی شبیری زنجانی، شهید دکتر بهشتی، سید عبدالکریم اردبیلی و شیخ ناصر مکارم شیرازی، و در نجف آیت الله شهید سید محمد باقر صدر تشکیل می دادند. امام صدر در طول زندگی حوزوی خود شاگردان برجسته ای را تربیت کرده است. معروف ترین آنان شهید سید عباس دبیر کل  سابق حزب الله است. سید موسی در کنار تحصیلات حوزوی، دروس دبیرستان خود را به اتمام رساند، و در سال 1329 به عنوان اولین دانشجوی در رشته حقوق در اقتصاد» به دانشکده حقوق، علوم ی و اقتصادی دانشگاه تهران وارد، و در سال 1332 از آن فارغ التحصیل گردید. امام موسی صدر قبل از عزیمت به نجف اشرف، از سوی علامه طباطبایی مسئولیت نظارت بر نشریه انجمن تعلیمات دینی» را بر عهده گرفت. وی همزمان با تحصیل در حوزه علمیه نجف، به عضویت هیئت امناء جمعیت منتدی النشر» در آمد، و پس از بازگشت به قم ضمن اداره یکی از مدارس ملی این شهر، مسئولیت سردبیری مجله تازه تاسیس مکتب اسلام» را عهده دار گردید. از مهمترین اقدامات امام موسی صدر در آخرین سال اقامت در شهر قم، تدوین طرحی گسترده جهت اصلاح نظام آموزشی حوزه های علمیه بود، که با همفکری حضرات آیات دکتر بهشتی و مکارم شیرازی صورت گرفت. امام موسی صدر در اواخر سال 1338 و به دنبال توصیه های حضرات آیات بروجردی، حکیم و شیخ مرتضی آل یاسین، وصیت مرحوم آیت الله سید عبدالحسین شرف الدین رهبر متوفی شیعیان لبنان را لبیک گفت و به عنوان جانشین آن مرحوم، سرزمین مادری خود ایران را به سوی لبنان ترک نمود. اصلاح امور فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و ی جامعه شیعیان لبنان از یکسو، و استفاده از ظرفیتهای منحصر به فرد لبنان جهت نمایاندن چهره عاقل، عادل، انساندوست و  با زبان مکتب اهل بیت به جهانیان از سوی دیگر، اهداف اصلی این هجرت را تشکیل می داد. امام موسی صدر برای نیل به این اهداف، و با توجه به جغرافیای اجتماعی و ی لبنان در منطقه و جهان، از همان بدو ورود فعالیتهای خود را سه حوزه موازی سازماندهی نمود:[2]

1-      بازسازی هویت، انسجام و عزت تاریخی  شیعیان لبنان 
 امام موسی صدر از زمستان سال 1338 و همزمان با آغاز فعالیتهای گسترده دینی و فرهنگی خود در مناطق شیعه نشین لبنان، مطالعات عمیقی را به منظور ریشه یابی عوامل عقب ماندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شیعیان لبنان به اجرا گذارد. حاصل این مطالعات، برنامه های کوتاه مدت، میان مدت و درازمدتی بود که از اواسط سال 1339 و در راستای ت محرومیت زدایی، طراحی و اجرا گردید. امام موسی صدر در زمستان سال 1339 و پس از تجدید سازمان جمعیت خیریه البر و الاحسان»، با تنظیم برنامه ای ضربتی جهت تامین نیازهای مالی خانواده های بی بضاعت، ناهنجاری تکدی را به کلی از سطح شهر صور و اطراف آن برانداخت. وی در فاصله سالهای 1340 تا 1348 و در چارچوب برنامه ای میان مدت، با طی سالانه صد هزار کیلومتر در میان شهرها و روستاهای سراسر لبنان، دهها جمعیت خیریه و مؤسسات فرهنگی و آموزش حرفه ای را راه اندازی نمود.  که حاصل آن کسب اشتغال و خودکفایی اقتصادی هزاران خانواده بی بضاعت، کاهش درصد بیسوادی، رشد فرهنگ عمومی، و به اجرا در آمدن صدها پروژه کوچک و بزرگ عمرانی در مناطق محروم آن کشور بود. امام موسی صدر در تابستان سال 1345 و پس از اجتماعات عظیم و چند روزه شیعیان لبنان در بیعت با ایشان، رسما از حکومت وقت درخواست نمود تا همانند دیگر طوائف آن کشور، مجلسی برای سازماندهی طایفه شیعه و پیگیری مسائل آن تاسیس گردد. مجلس اعلای اسلامی شیعیان که اولین بخش از برنامه درازمدت امام صدر به شمار می رفت، در اول خرداد سال 1348 تاسیس، و خود آن بزرگوار با اجماع آراء به ریاست آن انتخاب گردید. امام موسی صدر از بهار سال 1348 تا اواسط زمستان سال 1352 با دولت وقت لبنان به گفتگو نشست، تا آن را برای اجرای پروژه های زیربنایی و وظایف قانونی خود در قبال مناطق شیعه نشین و محروم آن کشور ترغیب نماید. در پی امتناع دولت لبنان از پذیرش این مطالبات و نیز اتمام حجت با آن، جنبش محرومان لبنان در اوایل سال 1353 به رهبری امام موسی صدر شکل گرفت، و راهپیماییهای مردمی عظیمی در شهرهای بعلبک، صور و صیدا علیه دولت به وقوع پیوست. اوجگیری بحران خاورمیانه، صف آرایی احزاب افراطی مسیحی در برابر مقاومت فلسطینی، و به لبنان کشیده شدن برخی اختلافات جهان عرب، امام موسی صدر را بر آن داشت تا برای حفظ ثبات کشور و ممانعت از سرکوبی فلسطینیها، توده های مردم را موقتاً از عرصه رویارویی با دولت کنار کشاند، و پیگیری مطالبات بر حق شیعیان را تا آمدن رئیس جمهور بعد به تاخیر اندازد. امام موسی صدر در سال 1354 علی رغم کارشکنیهای شدید دولت، مجدداً با اجماع آراء به ریاست مجلس اعلای اسلامی شیعیان برگزیده شد. با آغاز جنگ داخلی لبنان در فروردین سال 1354، تمامی تلاشهای امام موسی صدر مصروف پایان دادن به این بحران صرف گردید. وی در خرداد آن سال در مسجد عاملیه بیروت به اعتصاب نشست، و به پشتوانه مشروعیت مردمی و مقبولیت وسیع وشخصیت کاریزماتیک خود در میان تمامی مذاهب، آرامش را به تابستان لبنان بازگردانید. با شعله ور شدن مجدد آتش جنگ و پدیدار شدن ابرهای شکست بر آسمان جبهه مسلمانان، امام صدر در اردیبهشت 1355 حافظ اسد را وادار نمود تا با اعزام نیروهای سوری به لبنان، موازنه قوا و آرامش را به این کشور بازگرداند. حل اختلافات مصر با سوریه و متعاقب آن برپایی کنفرانس ریاض در مهر 1355، آب سردی بود که امام موسی صدر بر آتش جنگ داخلی لبنان فرو ریخت. این ارامش تا زمانیکه امام صدر در لبنان حضور داشت ، ادامه پیدا کرد.
 
 
2-      پرچمداری حرکت گفتگوی ادیان و تقریب مذاهب در لبنان
هدف استراتژیک امام موسی صدر آن بود تا طایفه شیعه لبنان را همسان دیگر طوائف، و نه مقدم بر آنان، در تمامی عرصه های حیات ی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن کشور مشارکت دهد. وی از اولین روزهای هجرت به لبنان در زمستان سال 1338، با طرح شعار گفتگو، تفاهم و همزیستی»، پایه های روابط دوستانه و همکاری صمیمانه ای را با مطران یوسف الخوری، مطران جرج حداد، شیخ محی الدین حسن و دیگر رهبران دینی مسیحی و اهل سنت آن کشور بنا نهاد. در طول حضور دو دهه امام صدر در لبنان، هیچ مراسم سرور یا اندوهی از شیعیان نبود که امام صدر در آن شرکت جوید، و تنی چند از فرهیختگان مسیحی و اهل سنت در معیت وی نباشند. حمایت جوانمردانه امام صدر از بستنی فروشی مسیحی در اوایل تابستان سال 1341 در شهر صور، که به فتوای صریح ایشان مبنی بر طهارت اهل کتاب منجر گردید، توجه تمامی محافل مسیحی لبنان را به سمت خود جلب نمود. امام موسی صدر در بهار سال 1348 و بلافاصله پس از افتتاح مجلس اعلای اسلامی شیعیان، از شیخ حسن خالد مفتی اهل سنت لبنان دعوت نمود، تا با همفکری یکدیگر برای توحید شعائر، اعیاد و فعالیتهای اجتماعی طوائف اسلامی، تدبیری بیندیشند. وی در همین خصوص طرح مدونی را به اجلاس سال 1349 مجمع بحوث اسلامی » در قاهره ارائه نمود، و متعاقب آن به عضویت دائم این مجمع درآمد. امام موسی صدر در سال 1349 رهبران مذهبی  مسلمانان و مسیحیان جنوب لبنان را در چارچوب کمیته دفاع از جنوب» گرد هم آورد، تا برای مقاومت در برابر ت رژیم صهیونیستی چاره اندیشی نمایند. وی در زمستان سال 1353 و در اقدامی بی سابقه، خطبه های عیدموعظه روزه را در حضور شخصیتهای بلندپایه مسیحی لبنان در کلیسای کبوشیین بیروت ایراد نمود.
 
 
3-      تاسیس جامعه مقاوم و مقاومت لبنانی در برابر ات اسرائیل
امام موسی صدر در بهار سال 1344 گروهی از جوانان مؤمن شیعه را به مصر اعزام نمود، تا در دوره ای شش ماهه فنون نظامی را فرا گیرند. با بازگشت این جوانان که اولین کادرهای مقاومت لبنان بودند، عملیات ایذایی مشترک رزمندگان فلسطینی  لبنانی در شمال فلسطین اشغالی آغاز گردید. این نوع عملیات مشترک تا اوایل سال 1972 ادامه یافت. در مهر 1348 مؤسسه صنعتی جبل عامل یا کارگاه کادر سازی امام صدر رسماً آغاز به کار نمود. در پی بمباران شدید جنوب لبنان توسط رژیم صهیونیستی در سال 1349 و عدم واکنش مناسب دولت وقت، اعتصابی بی سابقه به دعوت امام موسی صدر لبنان را فرا گرفت، به گونه ای که دولت وقت را بر آن داشت برای بازسازی مناطق جنگی و برپایی پناهگاههای مناسب در آن، مجالس جنوب را تاسیس نماید. از اوایل سال 1341 عملیات ایذایی جوانان شیعه در داخل فلسطین اشغالی شکلی مستقل به خود گرفت، هر چند تا سالها پس از آن نیز به صلاحدید امام صدر، افتخار آن به نام نیروهای مخصوص جنبش فلسطینی فتح» ثبت می گشت. در شهریور سال 1351 و کمتر از 24 ساعت پس از  اشغال 48 ساعته دو روستای قانای جلی» و جویا به دست سربازان رژیم صهیونیستی، نشست فوق العاده مجلس اعلای اسلامی شیعیان با حضور تمامی اعضاء در روستای جویا برگذار گردید، و از همان روز اولین بذرهای مقاومت لبنانی» توسط امام موسی صدر پاشیده شد.یک ماه پس از این حادثه و به هنگام نیرهای صهیونیستی به روستای فاووق» در جنوب لبنان، اولین عملیات غیر رسمی مقاومت لبنان به اجرا در آمد، که حاصل آن چند کشته و مجروح اسرائیلی بود. از پاییز سال 1351 آموزش نظامی جوانان شیعه شتاب بیشتری گرفت. اولین شهید مقاومت لبنان فلاح شرف الدین» مؤذن چهارده ساله مؤسسه صنعتی جبل عامل بود که در زمستان 1352 و پس از به هلاکت رساندن چند تن از سربازان رژیم صهیونیستی، در روستای مرزی بنت جبیل» به شهادت رسید. در خرداد سال 1354 و به دنبال وقوع انفجاری در اردوگاه نظامی عین البنیه در کوههای بقاع، که به شهادت 27 تن از جوانان شیعه انجامید، امام موسی صدر رسما ولادت گروههای مقاومت لبنان» را اعلان نمود. با پایان یافتن جنگ داخلی لبنان و انتقال دامنه ناآرامیها به جنوب، واحدهای مقاومت لبنان رسما در نقاط استراتژیک مناطق مرزی مستقر شدند. اولین عملیات بزرگ مقاومت لبنان علیه ات اسرائیل در اواخر سال 1355 صورت گرفت که پس از چند روز درگیری، به آزادسازی شهرکهای طیبه» و بنت جبیل» منجر گردید. امام موسی صدر اولین شخصیتی بود که در زمستان سال 1356، طرح سازشکارانه توطین پناهندگان فلسطینی در جنوب لبنان را افشا، و با مواضع شجاعانه خود از تحقق آن جلوگیری نمود. در حمله گسترده سال 1357 اسرائیل به جنوب لبنان و به رغم عقب نشینی احزاب چپ و گروههای فلسطینی، جوانان مقاومت لبنان و دانش آموزان مؤسسه صنعتی جبل عامل در منطقه اشغالی باقی ماندند، و به رغم امکانات اندک تا به آخر علیه اشغالگران صهیونیست ایستادگی کردند. امام موسی صدر اگرچه لبنان را محل اصلی فعالیتهای خود قرار داده بود، اما هیچگاه از دیگر مسائل جهان اسلام غافل نبود. انقلاب اسلامی ایران، امنیت حوزه های علمیه، اتحادی عربی اسلامی جهت مبارزه با اسرائیل و گسترش تشیع در آفریقای سیاه، مهمترین دغدغه های خارج از لبنان ایشان را تشکیل می دادند. در نیمه دوم دهه چهل و پس از آماده شدن اولین کادرهای نظامی مقاومت لبنان، دهها تن از جوانان مبارز ایرانی به لبنان آمدند، و زیر نظر آنان فنون نظامی را فرا گرفتند. در اواخر دهه چهل و مقارن با تاسیس مجلس اعلای اسلامی شیعیان، امام خمینی در پاسخ برخی فضلای ایرانی مقیم نجف، امام صدر را امید خود برای اداره حکومت پس از شاه نامید. امام موسی صدر در تابستان 1356 با اقامه نماز، تدفین و برپایی مراسم چهلمین روز شهادت دکتر شریعتی در بیروت، از سست شدن پیوند جوانان تحصیلکرده با ت، جلوگیری به عمل آورد. به دنبال درگذشت مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی در پاییز سال 1356، وی پسر عموی خود شهید آیت الله سید محمد باقر صدر را بر آن داشت تا بیش از پیش به حمایت از امام خمینی برخیزد. امام موسی صدر در بهار سال 1357 لوسین ژرژ نماینده رومه لوموند در بیروت را به نجف فرستاد، تا با انجام اولین مصاحبه بین المللی با امام خمینی، افکار عمومی جهانیان را با انقلاب اسلامی ایران آشنا سازد. امام موسی صدر در دیدارهای مکرر سال 1357 خود با رهبران سوریه، عربستان سعودی و برخی دیگر از کشورهای جهان عرب، اهمیت انقلاب اسلامی ایران، پیروزی قریب الوقوع آن، و ضرورت همپیمانی آنان با این انقلاب را به آنها گوشزد نمود. وی در شهریور 1357 و یک هفته پیش از ربودن شدن خود، با انتشارمقاله ندای پیامبران» در رومه لوموند، امام خمینی را به عنوان تنها رهبر انقلاب اسلامی ایران معرفی نمود. امام موسی صدر در 3 شهریور سال 1357 و در آخرین مرحله از سفر دوره ای خود به کشورهای عربی، بنا بر دعوت رسمی معمر قذافی وارد لیبی، و در روز 9 شهریور ربوده گردید. دستگاههای قضایی دولتهای لبنان و ایتالیا، و همچنین تحقیقات انجام شده از سوی واتیکان، ادعای رژیم لیبی مبنی بر خروج امام از آن کشور و ورود ایشان به رم را رسما تکذیب نمود. مجموعه اطلاعات آشکار و پنهانی که طی دو دهه پیش بدست آمدند، تماما دال بر آن هستند که امام موسی صدر هرگز خاک لیبی را ترک نگفته است.

همانگونه که شرح آن آمد امام صدر محور اقدامات خود را تحول در احوال اسفبار شیعیان قرار داد. در همین راستا حرکت عظیم المحرومین در لبنان را ایجاد نموده و  در ادامه ضمن تاکید بر اقدامات فرهنگی از مسائل نظامی غافل نشد و پایه های جنبش نظامی امل لبنان که خاستگاه حزب الله لبنان است را پی ریزی کرد. حضور دوباره امام صدر در شرایط فعلی و باتوجه به تحولات منطقه قطع به یقین منشا تحولات فراوانی در راستای خیر امت محمدیه[3] خواهد شد. ایشان به عنوان نماد منادی وحدت و تقریب مذاهب اسلامی بین همه مذاهب و اقوام چه  اعراب منطقه و چه دیگران دارای وجهه ای بی بدیل هستند، از همین روی و با توجه به چنین محبوبیتی وجود ایشان کاتالیزوری خواهد شد برای تجلی امت واحده اسلامی و مقاومت در برابر تهای خبیثانه آمریکا و انگلیس برای مصادره انقلاب ملتهای مسلمان منطقه.

این موضوعات با فرض بازگشت امام صدر مطرح شد اما اگر مشخص شد که ایشان به شهادت رسیده اند  آنگاه چه اتفاقی خواهد افتاد؟

راقم این سطور بر اساس مشاهدات خود بر این امر تاکید دارد که اندیشه و سیره امام موسی صدر در میان ملل منطقه به شکل معجزه آسایی نهادینه گردیده  و امروز  در قالب موضوعاتی نظیر مقاومت، استقلال، جهاد، عزت و شهادت که به ویژه در رویدادهای منطقه خود را نشان داده است متجلی گشته است، به عبارت دیگر شهادت امام صدر نه تنها چیزی از محبوبیت او درمیان امت اسلام و در دیدی کلانتر در میان تمام موحدین دنیا کم نخواهد کرد بلکه او با  عمل، فکر و اندیشه خود یاد و خاطر خود را در میان امت جاودانه ساخته است.



سرفصلهایی از زندگانی امام موسی صدر

 
     
  نویسنده : دکتر محسن کمالیان  
     
 

امام موسی صدر در روز 14 خرداد سال 1307 هجری شمسی در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. پدر ایشان مرحوم آیت الله سید صدرالدین صدر، جانشین مرحوم آیت الله شیخ عبدالكریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم و از مراجع بزرگ زمان خود بود. جد پدری ایشان مرحوم آیت الله سید اسماعیل صدر، جانشین مرحوم آیت الله میرزا حسن شیرازی و مرجع مطلق زمان خود، و جد مادری ایشان مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمی، جانشین مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و رهبر قیام مردم مشهد بر علیه رضا خان بود.
 

 
 

امام موسی صدر پس از اتمام سیكل اول و بخش مقدمات علوم حوزوی، در خرداد سال 1322 رسما به حوزه علمیه قم پیوست، و طی مدتی كوتاه، ضمن بهره گیری از محضر حضرات آیات سید محمد باقر سلطانی طباطبایی، شیخ عبدالجواد جبل عاملی، امام خمینی و سید محمد محقق داماد، دروس دوره سطح را به پایان رسانید. وی از ابتدای بهار سال 1326 وارد مرحله درس خارج گردید، و تا اواخر پاییز سال 1338، یعنی قریب سیزده سال تمام، از مدرسین بزرگ حوزه های علمیه قم و نجف كسب فیض نمود. اساتید اصلی دروس خارج ایشان در قم، حضرات آیات سید حسین طباطبایی بروجردی، محقق داماد، صدر و سید محمد حجت، و در نجف حضرات آیات سید محسن حكیم، سید ابوالقاسم خویی، شیخ حسین حلی و شیخ مرتضی آل یاسین بودند. امام موسی صدر

 
 

دروس فلسفی را نزد حضرات آیات سید رضا صدر و علامه سید محمد حسین طباطبایی در قم، و نزد آیت الله شیخ صدرا بادكوبه ای در نجف فرا گرفت.وستان اصلی هم بحث امام موسی صدر را در قم، حضرات آیات سید موسی شبیری زنجانی، شهید دكتر بهشتی، سید عبدالكریم اردبیلی و شیخ ناصر مكارم شیرازی، و در نجف آیت الله شهید سید محمد باقر صدر تشكیل می دادند.امام موسی صدر در طول زندگی حوزوی خود شاگردان برجسته ای را تربیت کرده است.معروف ترین آنان در ایران آیت الله شیخ یوسف صانعی از مراجع معظم امروز ، و در لبنان شهید عباس دبیر کل  سابق حزب الله است.
 

 
 

امام موسی صدر در كنار تحصیلات حوزوی، دروس دبیرستان خود را به اتمام رساند، و در سال 1329 به عنوان اولین دانشجوی در رشته حقوق در اقتصاد» به دانشگاه تهران وارد، و در سال 1332 از آن فارغ التحصیل گردید. امام موسی صدر قبل از عزیمت به نجف اشرف، از سوی علامه طباطبایی مسئولیت نظارت بر نشریه انجمن تعلیمات دینی» را بر عهده گرفت. وی همزمان با تحصیل در حوزه علمیه نجف، به عضویت هیئت امناء جمعیت منتدی النشر» در آمد، و پس از بازگشت به قم ضمن اداره یكی از مدارس ملی این شهر، مسئولیت سردبیری مجله تازه تاسیس مكتب اسلام» را عهده دار گردید. از مهمترین اقدامات امام موسی صدر در آخرین سال اقامت در شهر قم، تدوین طرحی گسترده جهت اصلاح نظام آموزشی حوزه های علمیه بود، كه با همفكری حضرات آیات دكتر بهشتی و مكارم شیرازی صورت گرفت.
 

 
 

امام موسی صدر در اواخر سال 1338 و به دنبال توصیه های حضرات آیات بروجردی، حكیم و شیخ مرتضی آل یاسین، وصیت مرحوم آیت الله سید عبدالحسین شرف الدین رهبر متوفی شیعیان لبنان را لبیك گفت و به عنوان جانشین آن مرحوم، سرزمین مادری خود ایران را به سوی لبنان ترك نمود. اصلاح امور فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و ی جامعه شیعیان لبنان از یكسو، و استفاده از ظرفیتهای منحصر به فرد لبنان جهت نمایاندن چهره عاقل، عادل، انساندوست و  با زمان مكتب اهل بیت به جهانیان از سوی دیگر، اهداف اصلی این هجرت را تشكیل می داد. امام موسی صدر برای نیل به این اهداف، و با توجه به جغرافیای اجتماعی و ی لبنان در منطقه و جهان، از همان بدو ورود فعالیتهای خود را سه حوزه موازی سازماندهی نمود:
 

 
  بازسازی هویت، انسجام و عزت تاریخی  شیعیان لبنان  
 

امام موسی صدر از زمستان سال 1338 و همزمان با آغاز فعالیتهای گسترده دینی و فرهنگی خود در مناطق شیعه نشین لبنان، مطالعات عمیقی را به منظور ریشه یابی عوامل عقب ماندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شیعیان لبنان به اجرا گذارد. حاصل این مطالعات، برنامه های كوتاه مدت، میان مدت و درازمدتی بود كه از اواسط سال 1339 و در راستای ت محرومیت زدایی، طراحی و اجرا گردید. امام موسی صدر در زمستان سال 1339 و پس از تجدید سازمان جمعیت خیریه البر و الاحسان»، با تنظیم برنامه ای ضربتی جهت تامین نیازهای مالی خانواده های بی بضاعت، ناهنجاری تكدی را به كلی از سطح شهر صور و اطراف آن برانداخت. وی در فاصله سالهای 1340 تا 1348 و در چارچوب برنامه ای میان مدت، با طی سالانه صد هزار كیلومتر در میان شهرها و روستاهای سراسر لبنان، دهها جمعیت خیریه و مؤسسات فرهنگی و آموزش حرفه ای را راه اندازی نمود.
 

 
 

كه حاصل آن كسب اشتغال و خودكفایی اقتصادی هزاران خانواده بی بضاعت، كاهش درصد بیسوادی، رشد فرهنگ عمومی، و به اجرا در آمدن صدها پروژه كوچك و بزرگ عمرانی در مناطق محروم آن كشور بود. امام موسی صدر در تابستان سال 1345 و پس از اجتماعات عظیم و چند روزه شیعیان لبنان در بیعت با ایشان، رسما از حكومت وقت درخواست نمود تا همانند دیگر طوائف آن كشور، مجلسی برای سازماندهی طایفه شیعه و پیگیری مسائل آن تاسیس گردد. مجلس اعلای اسلامی شیعیان كه اولین بخش از برنامه درازمدت امام صدر به شمار می رفت، در اول خرداد سال 1348 تاسیس، و خود آن بزرگوار با اجماع آراء به ریاست آن انتخاب گردید.
 

 
 

امام موسی صدر از بهار سال 1348 تا اواسط زمستان سال 1352 با دولت وقت لبنان به گفتگو نشست، تا آن را برای اجرای پروژه های زیربنایی و وظایف قانونی خود در قبال مناطق شیعه نشین و محروم آن كشور ترغیب نماید. در پی امتناع دولت لبنان از پذیرش این مطالبات و نیز اتمام حجت با آن، جنبش محرومان لبنان در اوایل سال 1353 به رهبری امام موسی صدر شكل گرفت، و راهپیماییهای مردمی عظیمی در شهرهای بعلبك، صور و صیدا علیه دولت به وقوع پیوست. اوجگیری بحران خاورمیانه، صف آرایی احزاب افراطی مسیحی در برابر مقاومت فلسطینی، و به لبنان كشیده شدن برخی اختلافات جهان عرب، امام موسی صدر را بر آن داشت تا برای حفظ ثبات كشور و ممانعت از سركوبی فلسطینیها، توده های مردم را موقتاً از عرصه رویارویی با دولت كنار كشاند، و پیگیری مطالبات بر حق شیعیان را تا آمدن رئیس جمهور بعد به تاخیر اندازد. امام موسی صدر در سال 1354 علی رغم كارشكنیهای شدید دولت، مجدداً با اجماع آراء به ریاست مجلس اعلای اسلامی شیعیان برگزیده شد. با آغاز جنگ داخلی لبنان در فروردین سال 1354، تمامی تلاشهای امام موسی صدر مصروف پایان دادن به این بحران صرف گردید. وی در خرداد آن سال در مسجد عاملیه بیروت به اعتصاب نشست، و به پشتوانه مشروعیت مردمی و مقبولیت وسیع وشخصیت کاریزماتیک خود در میان تمامی مذاهب، آرامش را به تابستان لبنان بازگردانید. با شعله ور شدن مجدد آتش جنگ و پدیدار شدن ابرهای شكست بر آسمان جبهه مسلمانان، امام صدر در اردیبهشت 1355 حافظ اسد را وادار نمود تا با اعزام نیروهای سوری به لبنان، موازنه قوا و آرامش را به این كشور بازگرداند. حل اختلافات مصر با سوریه و متعاقب آن برپایی كنفرانس ریاض در مهر 1355، آب سردی بود كه امام موسی صدر بر آتش جنگ داخلی لبنان فرو ریخت. این ارامش تا زمانیکه امام صدر در لبنان حضور داشت ، ادامه پیدا کرد.
 

 
  پرچمداری حركت گفتگوی ادیان و تقریب مذاهب در لبنان  
 

هدف استراتژیك امام موسی صدر آن بود تا طایفه شیعه لبنان را همسان دیگر طوائف، و نه مقدم بر آنان، در تمامی عرصه های حیات ی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن كشور مشاركت دهد. وی از اولین روزهای هجرت به لبنان در زمستان سال 1338، با طرح شعار گفتگو، تفاهم و همزیستی»، پایه های روابط دوستانه و همكاری صمیمانه ای را با مطران یوسف الخوری، مطران جرج حداد، شیخ محی الدین حسن و دیگر رهبران دینی مسیحی و اهل سنت آن كشور بنا نهاد. در طول حضور دو دهه امام صدر در لبنان، هیچ مراسم سرور یا اندوهی از شیعیان نبود كه امام صدر در آن شركت جوید، و تنی چند از فرهیختگان مسیحی و اهل سنت در معیت وی نباشند. حمایت جوانمردانه امام صدر از بستنی فروشی مسیحی در اوایل تابستان سال 1341 در شهر صور، كه به فتوای صریح ایشان مبنی بر طهارت اهل كتاب منجر گردید، توجه تمامی محافل مسیحی لبنان را به سمت خود جلب نمود. در اواخر تابستان 1341 مطران گریگوار حداد به شهر صور آمد، و از امام صدر برای عضویت در هیئت امناء جنبش حركت اجتماعی» دعوت نمود. از اواخر سال 1341 حضور گسترده امام موسی صدر در كلیساها، دیرها و مجامع دینی و فرهنگی مسیحیان آغاز گردید. سخنرانیهای تاریخی امام صدر در دیرالمخلص واقع در جنوب، و

 
 

كلیسای مارمارون در شمال لبنان طی سالهای 1341 و 1342، تاثیرات معنوی عمیقی بر مسیحیان آن كشور بر جای نهاد.
امام صدر در تابستان سال 1342 و طی سفری دو ماهه به كشورهای شمال آفریقا، طرحی نو جهت همفكری مراكز اسلامی مصر، الجزایر و مغرب با حوزه های علمیه شیعه لبنان در انداخت. وی در بهار سال 1344، اولین دور سلسله گفتگوهای اسلام و مسیحیت را با حضور بزرگان این دو دین الهی، در مؤسسه فرهنگی الندوه اللبنانیه» به راه انداخت. وی پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در سال 1346 به دیدار پاپ شتافت، و نشستی كه ابتدائا نیم ساعت پیش بینی شده بود، به تقاضای پاپ بیش از دو ساعت به درازا كشید. امام موسی صدر از سال 1347 به عضویت مركز اسلام شناسی استراسبورگ در آمد، و از رهگذر همفكری و ارائه سمینارهای متعددی در آن، انتشار آثاری ذی قیمت چون مغز متفكر جهان شیعه» را زمینه سازی نمود. امام موسی صدر در بهار سال 1348 و بلافاصله پس از افتتاح مجلس اعلای اسلامی شیعیان، از شیخ حسن خالد مفتی اهل سنت لبنان دعوت نمود، تا با همفكری یكدیگر برای توحید شعائر، اعیاد و فعالیتهای اجتماعی طوائف اسلامی، تدبیری بیندیشند. وی در همین خصوص طرح مدونی را به اجلاس سال 1349 مجمع بحوث اسلامی » در قاهره ارائه نمود، و متعاقب آن به عضویت دائم این مجمع درآمد. امام موسی صدر در سال 1349 رهبران مذهبی  مسلمانان و مسیحیان جنوب لبنان را در چارچوب كمیته دفاع از جنوب» گرد هم آورد، تا برای مقاومت در برابر ت رژیم صهیونیستی چاره اندیشی نمایند. وی در زمستان سال 1353 و در اقدامی بی سابقه، خطبه های عیدموعظه روزه را در حضور شخصیتهای بلندپایه مسیحی لبنان در كلیسای كبوشیین بیروت ایراد نمود، و اگر آتش جنگ داخلی شعله ور نمی شد، در پی آن بود تا كاردینال مارونی لبنان را برای ایراد خطبه های یكی از نمازهای جمعه شهر بیروت دعوت نماید. امام موسی صدر در زمستان سال 1355 و در جمع سردبیران جرائد بیروت، با پیش بینی صریح حذف فاصله ها و روند جهانی شدن در اواخر قرن بیستم، قرن بیست و یكم را قرن همزیستی پیروان ادیان، مذاهب، فرهنگها و تمدنهای گوناگون نامید، و بر رسالت تاریخی لبنان جهت ارائه الگویی موفق در این زمینه پای فشرد. امام موسی صدر در اواسط سال 1357 موفق گردید رهبران مسلمان و مسیحی لبنان را جهت برپایی یك جبهه فراگیر ملی متقاعد نماید، و در این مسیر تا آنجا پیش رفت كه حتی موعد تاسیس و اولین گردهمایی آنان را برای پس از بازگشت خود از سفر لیبی مشخص نمود.
 

 
  تاسیس جامعه مقاوم و مقاومت لبنانی در برابر ات اسرائیل  
 

امام موسی صدر از سال 1343 و یك سال پیش از تأسیس جنبش فلسطینی فتح، در پی اندیشه تبدیل جامعه مصرفی لبنان به جامعه ای مقاوم در برابر ات آینده رژیم صهیونیستی برآمد. وی در بهار سال 1344 گروهی از جوانان مؤمن شیعه را به مصر اعزام نمود، تا در دوره ای شش ماهه فنون نظامی را فرا گیرند. با بازگشت این جوانان كه اولین كادرهای مقاومت لبنان بودند، عملیات ایذایی مشترك رزمندگان فلسطینی  لبنانی در شمال فلسطین اشغالی آغاز گردید. بخش اعظم نیروهای رزمنده از جوانان شیعه لبنان، و فرماندهی عملیات بر عهده رزمندگان فلسطینی بود. این نوع عملیات مشترك تا اوایل سال 1972 ادامه یافت. اولین شهید شیعه در عملیات ایذایی بر علیه رژیم صهیونیستی، از جوانان شهر مرزی ناقوره» بود كه در سال 1347 به شهادت رسید.
 

 
 

در مهر 1348 مؤسسه صنعتی جبل عامل یا كارگاه كادر سازی امام صدر رسماً آغاز به كار نمود. در پی بمباران شدید جنوب لبنان توسط رژیم صهیونیستی در سال 1349 و عدم واكنش مناسب دولت وقت، اعتصابی بی سابقه به دعوت امام موسی صدر لبنان را فرا گرفت، به گونه ای كه دولت وقت را بر آن داشت برای بازسازی مناطق جنگی و برپایی پناهگاههای مناسب در آن، مجالس جنوب را تاسیس نماید. از اوایل سال 1341 عملیات ایذایی جوانان شیعه در داخل فلسطین اشغالی شكلی مستقل به خود گرفت، هر چند تا سالها پس از آن نیز به صلاحدید امام صدر، افتخار آن به نام نیروهای مخصوص جنبش فلسطینی فتح» ثبت می گشت. در شهریور سال 1351 و كمتر از 24 ساعت پس از  

 
 

اشغال 48 ساعته دو روستای قانای جلی» و جویا به دست سربازان رژیم صهیونیستی، نشست فوق العاده مجلس اعلای اسلامی شیعیان با حضور تمامی اعضاء در روستای جویا برگذار گردید، و از همان روز اولین بذرهای مقاومت لبنانی» توسط امام موسی صدر پاشیده شد.یك ماه پس از این حادثه و به هنگام نیرهای صهیونیستی به روستای فاووق» در جنوب لبنان، اولین عملیات غیر رسمی مقاومت لبنان به اجرا در آمد، كه حاصل آن چند كشته و مجروح اسرائیلی بود. از پاییز سال 1351 آموزش نظامی جوانان شیعه شتاب بیشتری گرفت. اولین شهید مقاومت لبنان فلاح شرف الدین» مؤذن چهارده ساله مؤسسه صنعتی جبل عامل بود كه در زمستان 1352 و پس از به هلاكت رساندن چند تن از سربازان رژیم صهیونیستی، در روستای مرزی بنت جبیل» به شهادت رسید. در خرداد سال 1354 و به دنبال وقوع انفجاری در اردوگاه نظامی عین البنیه در كوههای بقاع، كه به شهادت 27 تن از جوانان شیعه انجامید، امام موسی صدر رسما ولادت گروههای مقاومت لبنان» را اعلان نمود. با پایان یافتن جنگ داخلی لبنان و انتقال دامنه ناآرامیها به جنوب، واحدهای مقاومت لبنان رسما در نقاط استراتژیك مناطق مرزی مستقر شدند. اولین عملیات بزرگ مقاومت لبنان علیه ات اسرائیل در اواخر سال 1355 صورت گرفت كه پس از چند روز درگیری، به آزادسازی شهركهای طیبه» و بنت جبیل» منجر گردید. امام موسی صدر اولین شخصیتی بود كه در زمستان سال 1356، طرح سازشكارانه توطین پناهندگان فلسطینی در جنوب لبنان را افشا، و با مواضع شجاعانه خود از تحقق آن جلوگیری نمود. در حمله گسترده سال 1357 اسرائیل به جنوب لبنان و به رغم عقب نشینی احزاب چپ و گروههای فلسطینی، جوانان مقاومت لبنان و دانش آموزان مؤسسه صنعتی جبل عامل در منطقه اشغالی باقی ماندند، و به رغم امكانات اندك تا به آخر علیه اشغالگران صهیونیست ایستادگی كردند.
 

 
 

امام موسی صدر اگرچه لبنان را محل اصلی فعالیتهای خود قرار داده بود، اما هیچگاه از دیگر مسائل جهان اسلام غافل نبود. انقلاب اسلامی ایران، امنیت حوزه های علمیه، اتحادی عربی اسلامی جهت مبارزه با اسرائیل و گسترش تشیع در آفریقای سیاه، مهمترین دغدغه های خارج از لبنان ایشان را تشكیل می دادند.
 

 
 

در پی دستگیری امام خمینی و در اوایل تابستان 1342، امام موسی صدر راهی اروپا و شمال آفریقا گردید، تا از طریق واتیكان و الازهر، شاه ایران را برای آزادسازی امام تحت فشار قرار دهد. با آزاد گشتن امام در پایان این سفر، آیت الله خویی تصریح نمود كه این آزادی، بیش از هر چیز مرهون سفر آقای صدر بوده است. در پی تبعید امام به تركیه در پاییز سال 1343، امام موسی صدر اقدامات مشابهی را به انجام رساند، تا ضمن تامین امنیت آن بزرگوار، ترتیبات انتقال ایشان به عتبات عالیات را فراهم سازد. در نیمه دوم دهه چهل و پس از آماده شدن اولین كادرهای نظامی مقاومت لبنان، دهها تن از جوانان مبارز ایرانی به لبنان آمدند، و زیر نظر آنان فنون نظامی را فرا گرفتند. در اواخر دهه چهل و مقارن

 
 

با تاسیس مجلس اعلای اسلامی شیعیان، امام خمینی در پاسخ برخی فضلای ایرانی مقیم نجف، امام صدر را امید خود برای اداره حكومت پس از شاه نامید.در زمستان 1350 و بر اساس تقاضای مراجع وقت، امام موسی صدر درباره برخی زندانیان ی با شاه گفتگو نمود، كه بعضی از آنان از جمله حجت الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی، اندكی بعد از زندان آزاد گردیدند. با به قدرت رسیدن حافظ اسد در سال 1350 و آغاز همكاریهای تنگاتنگ وی با امام صدر، سوریه به امن ترین كشور خاورمیانه برای مبارزین ایرانی بدل گردید. امام موسی صدر در تابستان 1356 جوانمردانه سینه سپر نمود، و با اقامه نماز، تدفین و برپایی مراسم چهلمین روز شهادت دكتر شریعتی در بیروت، از سست شدن پیوند جوانان تحصیلكرده با ت، جلوگیری به عمل آورد.
 

 
 

به دنبال درگذشت مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی در پاییز سال 1356، وی پسر عموی خود شهید آیت الله سید محمد باقر صدر را بر آن داشت تا بیش از پیش به حمایت از امام خمینی برخیزد. امام موسی صدر در بهار سال 1357 لوسین ژرژ نماینده رومه لوموند در بیروت را به نجف فرستاد، تا با انجام اولین مصاحبه بین المللی با امام خمینی، افكار عمومی جهانیان را با انقلاب اسلامی ایران آشنا سازد. امام موسی صدر در دیدارهای مكرر سال 1357 خود با رهبران سوریه، عربستان سعودی و برخی دیگر از كشورهای جهان عرب، اهمیت انقلاب اسلامی ایران، پیروزی قریب الوقوع آن، و ضرورت همپیمانی آنان با این انقلاب را به آنها گوشزد نمود. وی در شهریور 1357 و یك هفته پیش از ربودن شدن خود، با انتشارمقاله ندای پیامبران» در رومه لوموند، امام خمینی را به عنوان

 
 

 تنها رهبر انقلاب اسلامی ایران معرفی نمود. بدون تردید بزرگترین خدمت امام موسی صدربه انقلاب اسلامی ایران آن بود كه در سالهای 1356 تا 1357 و پس از قریب دو دهه ترویج ارزشهای زیبای اسلام راستین در لبنان، عموم مردم، خصوصا شیعیان و بالاخص كادرهای مقاومت آن كشور را با این انقلاب آشنا و مرتبط نمود.
 

 
 

امام موسی صدر در 3 شهریور سال 1357 و در آخرین مرحله از سفر دوره ای خود به كشورهای عربی، بنا بر دعوت رسمی معمر قذافی وارد لیبی، و در روز 9 شهریور ربوده گردید. دستگاههای قضایی دولتهای لبنان و ایتالیا، و همچنین تحقیقات انجام شده از سوی واتیكان، ادعای رژیم لیبی مبنی بر خروج امام از آن كشور و ورود ایشان به رم را رسما تكذیب نمود. مجموعه اطلاعات آشكار و پنهانی كه طی دو دهه پیش بدست آمدند، تماما دال بر آن هستند كه امام موسی صدر هرگز خاك لیبی را ترك نگفته است.
 

 
 

در این میان قرائن متعددی حكایت از آن دارند كه امام موسی صدر همچنان در قید حیات بوده و چون برخی دیگر از علمای اسلامی، شرایط زندان حبس ابد را می گذراند. آخرین خبری كه در 13 اردیبهشت 1380 توسط سایت جبهه نجات ملی لیبی» بر روی شبكه جهانی اینترنت منعكس گردید، مدعی آن است كه امام موسی صدر در اواخر سال 1376 توسط برخی زندانیان زندان ابوسلیم شهر طرابلس مشاهده گردید، و اندكی پیش از ماه رمضان گذشته به مكانی دیگر انتقال یافته است. والله علی رجعه لقادر.

 
   

گوشه هایی از اخلاق فردی، اجتماعی، ی و اقتصادی امام موسی صدر از نظرگاه دوستان و همراهان

سرنوشت امام موسی صدر

حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی اکبر صادقی، شوهر خواهر امام موسی صدر

علت آنکه آقای صدر به لیبی رفتند این بود که از ایشان برای شرکت در جشن انقلاب لیبی دعوت شده بود. ایشان باتوجه به اختلافاتشان با قذافی، در رفتن به لیبی تردید داشتند. با یکی دوتن از سران کشورهای مسلمان م کردند. از قراری که بنده اطلاع پیداکردم، حافظ اسد به ایشان گفته بود که نروند. اما رئیس‌جمهور وقت الجزایر اظهار داشته بودند که من ترتیبی داده‌ام که مسئله‌ای پیش نیاید و آقای قذافی الآن با همه صداقتش! منتظرشماست. ایشان سرانجام هم با تردید به این سفر رفتند، چرا که شقاوت قذافی برایش روشن بود و کارهای خشن ی او را در لبنان می‌شناخت. البته اختلاف این دوتن صرفاً اختلاف مذهبی نبود. قذافی منکر جاودانگی قرآن بود؛ قرآنی که ما می‌پذیریم. او می‌گفت که قرآن مربوط به زمان خودش است و احکام اسلامی هم مربوط به زمان خودش… اینها امروزه مشکل ما را حل نمی‌کنند واکنون من هستم که ولی‌امر هستم وباید قوانین اسلامی را وضع کنم. درهمین خصوص دوسه کتاب نیز نوشته است یا برایش نوشته‌اند. برای مثال می‌گوید که تمامی آیات قرآن که با کلمه قل» شروع می‌شود باید حذف شوند، چراکه اینها خطاب به حضرت رسول است و ما مخاطب آن نیستیم. آقای صدر هم در یک جلسه به او گفته بودند که اگر تو بخواهی منکر احکام اسلام و قرآن بشوی به این معنی است که ازنظر ولادت هم به مشکل برمی‌خوری! این جمله خیلی به قذافی برخورده بود. بنده معتقد هستم که اینگونه مسائل همه جنبی است و شاید هم هیچ‌گونه مسئله شخصی یا خصوصی دربین نبوده است. قذافی درواقع دستوری را اجرا کرده بود. درحقیقت او بهترین کسی بود که می‌توانست این کار را انجام دهد.

منبع: یادنامه امام موسی صدر، ص 154

+ نوشته شده در  ۹۰/۰۳/۰۴ساعت 13  توسط موسسه امام صدر  |  نظر بدهید

سنگر دفاع از کرامت و سرزمین

سید حسین (ابو هشام)، عضو شورای فرماندهی حزب الله لبنان

.روحیه‌اش بسیار بود، هم ی بود و هم . با این که رئیس مجلس اسلامی اعلای شیعیان و مسئول سازمان بود، خیلی خوش اخلاق و خاکی بود. یک بار روی خاک نشسته بود به او گفتم جای سیدِ ما بالاتر از روی خاک نشستن است. او جواب داد ما خاکی هستیم ما به ابوتراب علی ابن ابی طالب صلوات الله علیه منتسب هستیم و بر ما واجب است که آماده باشیم تا جایگاه خودمان را روی خاک سنگرها حفظ کنیم. سنگرهای جبهه‌ جنگ، سنگرهای دفاع از سرزمین و کرامت مقدس‌مان. حرکت سید موسی این گونه بود و امکان تاثیرگذاری فراوانی داشت. به همین دلیل دیگران از او می‌ترسیدند و به مقابله با او پرداختند و در راه ناپدید کردن او، به طریقی که می‌دانید، کار کردند.

منبع: گفتگوهای موسسه روایت فتح

+ نوشته شده در  ۸۹/۱۰/۱۲ساعت 9  توسط موسسه امام صدر  |  نظر بدهید

اخلاقیات امام موسی صدر (2)

سید علی صدر، برادر امام موسی صدر

ایشان‌ در سفرهایی‌ كه‌ با رفقایش‌ داشت‌ نیز در رعایت‌ اصول‌ اخلاقی‌ كوتاهی‌ نمی‌كرد. از جمله‌ عادت‌های‌ استادان‌ حوزة‌ علمیة‌ قم‌ این‌ بود كه‌ وقتی‌ می‌خواستند به‌ زیارت‌ امام‌ رضا (ع) در مشهد بروند، بعضی‌ از شاگردان‌ خود را هم‌ با خود می‌بردند. آقا موسی‌ از جانب‌ امام خمینی‌ (ره) و مرحوم صدوقی‌ برای‌ همراهی‌ با آنان‌ در سفر انتخاب‌ شد و به‌ وی‌ اجازه‌ دادند كه‌ كسی‌ را به‌ عنوان‌ همراه‌ با خود بیاورد. ایشان‌ هم‌ مرا انتخاب‌ كرد.
در چنین‌ سفرهایی‌ معمولاً‌ استادان‌ و شاگردان‌ آنان‌ برخی‌ كارها را كه‌ باید در طول‌ سفر انجام‌ بگیرد، میان‌ خود تقسیم‌ می‌كنند. آقا موسی‌ با من‌ قرار گذاشت‌ كه‌ جز كارهای‌ ساده، در انجام‌ كارهای‌ استادان‌ همكاری‌ كنیم، و همین‌ طور هم‌ شد.
او آن‌ گونه‌ كه‌ مناسب‌ وی‌ بود و با طبیعت‌ بشری‌ هم‌ مخالف‌ نبود، رفتار می‌كرد؛ هرچند آن‌ رفتار مخالف‌ عرف‌ باشد. مثلاً‌ در مهمانی‌هایی‌ كه‌ چندین‌ نوع‌ غذا بر سر سفره‌ می‌گذاشتند، هیچ‌گاه‌ اختیار از كف‌ نمی‌داد و ضروری‌ نمی‌دانست‌ كه‌ برای‌ احترام‌ به‌ میزبان، از همة‌ انواع‌ غذاها بخورد. یك‌ بار همراه‌ پدرم‌ در یك‌ میهمانی‌ كه‌ به‌ تنوع‌ غذاهای‌ سفره‌ مشهور بود، شركت‌ كرد. وقتی‌ برگشتند، مادرم‌ از او پرسید كه‌ از كدام‌ نوع‌ غذا خورده‌ است‌ و آقا موسی‌ جواب‌ داد كه‌ فقط‌ یك‌ نوع‌ غذا خورده‌ است، زیرا یك‌ نوع‌ غذا، آدمی‌ را هم‌ سیر می‌كند و هم‌ گواراتر است، در حالی‌ كه‌ تناول‌ غذاهای‌ متنوع‌ باعث‌ سوءِ‌ هاضمه‌ می‌شود و لذتی‌ در آن‌ نیست.
اینها نمونه‌هایی‌ از رفتار و اخلاقیات‌ او بود كه‌ مورد رضایت‌ پدر ما هم‌ واقع‌ می‌شد و همواره‌ در حق‌ او دعای‌ خیر می‌كرد. آقا موسی‌ همان‌ طور كه‌ با دوستان‌ و رفقایش‌ مهربان‌ و صمیمی‌ بود، نسبت‌ به‌ پدر و مادرش‌ هم‌ بسیار محبت‌ می‌كرد. به‌ یاد دارم‌ در شش‌ ماهة‌ آخر از عمر پدرمان، آقا موسی‌ شبانه‌روز در خدمت‌ ایشان‌ بود و از مادرم، برای‌ اینكه‌ راحت‌ باشد، خواهش‌ كرده‌ بود كه‌ در اتاق‌ دیگری‌ بخوابد و در عوض‌ خود او در خدمت‌ پدر بود و از ایشان‌ پرستاری‌ می‌كرد. در طول‌ شب، اگر پدرم‌ كوچك‌ترین‌ حركتی‌ می‌كرد، آقا موسی‌ فوراً‌ متوجه‌ می‌شد و كاری‌ را كه‌ لازم‌ بود انجام‌ می‌داد.

منبع: گذارها و خاطره ها، ص 50 ـ 52

+ نوشته شده در  ۸۹/۰۴/۳۰ساعت 13  توسط موسسه امام صدر  |  نظر بدهید

اخلاقیات امام موسی صدر

سید علی صدر، برادر امام موسی صدر

روزی‌ ما به‌ علت‌ وفات‌ عموی‌ بزرگوار خویش، مرحوم‌ سید محمدمهدی صدر، سید محمدمهدی، كه‌ در عراق‌ از دنیا رفته‌ بود، مجلس‌ ترحیمی‌ گرفته‌ بودیم. در همان‌ زمان‌ هم‌ قرار بود در منزل‌ یكی‌ از همسایگان‌ مجلس‌ جشن‌ عروسی‌ برپا شود. مراسم‌ عروسی‌ در ایران‌ معمولاً‌ با سر و صدا و سرور و پایكوبی‌ فراوان‌ برگزار می‌گردد. لذا آقا موسی‌ با صاحب‌ عروسی‌ تماس‌ گرفت‌ و مقام‌ و شأن‌ عمویمان‌ را در مرجعیت‌ و جهاد برای‌ او توضیح‌ داد و برای‌ عروس‌ و داماد سعادت‌ و دوام‌ خوشبختی‌ آرزو كرد و اظهار امیدواری‌ كرد كه‌ نسبت‌ به‌ عدم‌ پایكوبی‌ بیش‌ از حد كمی‌ مراعات‌ كنند.
.
ایشان‌ در سفرهایی‌ كه‌ با رفقایش‌ داشت‌ نیز در رعایت‌ اصول‌ اخلاقی‌ كوتاهی‌ نمی‌كرد. از جمله‌ عادت‌های‌ استادان‌ حوزة‌ علمیة‌ قم‌ این‌ بود كه‌ وقتی‌ می‌خواستند به‌ زیارت‌ امام‌ رضا (ع) در مشهد بروند، بعضی‌ از شاگردان‌ خود را هم‌ با خود می‌بردند. آقا موسی‌ از جانب‌ امام خمینی‌ (ره) و مرحوم‌ صدوقی‌ برای‌ همراهی‌ با آنان‌ در سفر انتخاب‌ شد و به‌ وی‌ اجازه‌ دادند كه‌ كسی‌ را به‌ عنوان‌ همراه‌ با خود بیاورد. ایشان‌ هم‌ مرا انتخاب‌ كرد.
در چنین‌ سفرهایی‌ معمولاً‌ استادان‌ و شاگردان‌ آنان‌ برخی‌ كارها را كه‌ باید در طول‌ سفر انجام‌ بگیرد، میان‌ خود تقسیم‌ می‌كنند. آقا موسی‌ با من‌ قرار گذاشت‌ كه‌ جز كارهای‌ ساده، در انجام‌ كارهای‌ استادان‌ همكاری‌ كنیم، و همین‌ طور هم‌ شد.

او آن‌ گونه‌ كه‌ مناسب‌ وی‌ بود و با طبیعت‌ بشری‌ هم‌ مخالف‌ نبود، رفتار می‌كرد؛ هرچند آن‌ رفتار مخالف‌ عرف‌ باشد. مثلاً‌ در مهمانی‌هایی‌ كه‌ چندین‌ نوع‌ غذا بر سر سفره‌ می‌گذاشتند، هیچگاه‌ اختیار از كف‌ نمی‌داد و ضروری‌ نمی‌دانست‌ كه‌ برای‌ احترام‌ به‌ میزبان، از همة‌ انواع‌ غذاها بخورد. یك‌ بار همراه‌ پدرم‌ در یك‌ میهمانی‌ كه‌ به‌ تنوع‌ غذاهای‌ سفره‌ مشهور بود، شركت‌ كرد. وقتی‌ برگشتند، مادرم‌ از او پرسید كه‌ از كدام‌ نوع‌ غذا خورده‌ است‌ و آقا موسی‌ جواب‌ داد كه‌ فقط‌ یك‌ نوع‌ غذا خورده‌ است، زیرا یك‌ نوع‌ غذا، آدمی‌ را هم‌ سیر می‌كند و هم‌ گواراتر است، در حالی‌ كه‌ تناول‌ غذاهای‌ متنوع‌ باعث‌ سوءِ‌ هاضمه‌ می‌شود و لذتی‌ در آن‌ نیست.

اینها نمونه‌هایی‌ از رفتار و اخلاقیات‌ او بود كه‌ مورد رضایت‌ پدر ما هم‌ واقع‌ می‌شد و همواره‌ در حق‌ او دعای‌ خیر می‌كرد. آقا موسی‌ همان‌ طور كه‌ با دوستان‌ و رفقایش‌ مهربان‌ و صمیمی‌ بود، نسبت‌ به‌ پدر و مادرش‌ هم‌ بسیار محبت‌ می‌كرد. به‌ یاد دارم‌ در شش‌ ماهة‌ آخر از عمر پدرمان، آقا موسی‌ شبانه‌روز در خدمت‌ ایشان‌ بود و از مادرم، برای‌ اینكه‌ راحت‌ باشد، خواهش‌ كرده‌ بود كه‌ در اتاق‌ دیگری‌ بخوابد و در عوض‌ خود او در خدمت‌ پدر بود و از ایشان‌ پرستاری‌ می‌كرد. در طول‌ شب، اگر پدرم‌ كوچك‌ترین‌ حركتی‌ می‌كرد، آقا موسی‌ فوراً‌ متوجه‌ می‌شد و كاری‌ را كه‌ لازم‌ بود انجام‌ می‌داد.

منبع: گذارها و خاطره ها، ص 52 ـ 51

+ نوشته شده در  ۸۹/۰۴/۲۶ساعت 9  توسط موسسه امام صدر  |  نظر بدهید

امر به معروف امام موسی صدر

سید علی صدر، برادر امام موسی صدر

ما عادت‌ داشتیم‌ برای‌ گردش‌ و تفریح‌ به‌ بیرون‌ شهر برویم. در یكی‌ از این‌ گردش‌ها آقا موسی‌ از من‌ جدا شد و سراغ‌ عده‌ای‌ از بچه‌ها رفت‌ و مدتی‌ در كنار آنان‌ نشست‌ و سپس‌ برگشت. با تعجب‌ از این‌ رفتار ایشان‌ سؤ‌ال‌ كردم، چرا كه‌ آن‌ بچه‌ها غریبه‌ بودند و با ما نسبتی‌ نداشتند. ایشان‌ جواب‌ دادند: رفتم‌ نصیحتشان‌ كنم‌ تا مبادا بازی‌شان‌ به‌ قمار منجر شود.

.
امام‌ موسی‌ صدر همواره‌ برای‌ نصیحت‌ كردن، یا به‌ تعبیر دقیق‌تر، امر به‌ معروف، پیشقدم‌ بود. روزی‌ در حمام‌ بودیم‌ كه‌ مردی‌ وارد شد و با كفش‌ چوبین‌ خود، مرتب‌ سر و صدا می‌كرد، در حالی‌ كه‌ ما با پای‌ ‌ رفت‌ و آمد می‌كردیم، آقا موسی‌ از وی‌ دلیل‌ این‌ كار را پرسید. مرد جواب‌ داد كه‌ حمام‌ ناپاك‌ و نجس‌ است. امام‌ همواره‌ مقاومت‌ عجیبی‌ در برابر وسواس‌ در شرایط‌ طهارت‌ و عبادت‌ از خود نشان‌ می‌داد، لذا با آن‌ مرد بحث‌ و گفتگو كرد به‌ این‌ امید كه‌ وسواس‌ او را برطرف‌ سازد.

منبع: كتاب گذارها و خاطره‌ها، ص 49 ـ 50

+ نوشته شده در  ۸۹/۰۴/۱۳ساعت 13  توسط موسسه امام صدر  |  نظر بدهید

یار صدر

دکتر رضا شهاب ، مرد میانسالی که خود را مقیم آمریکا و استاد دانشگاه برکلی معرفی به غرفه موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر آمدند ، سراغ دکتر طباطبایی را از ما گرفت و گفت، اوایل دهه پنجاه من یکبار همراه امام صدر از دمشق به بیروت رفتم. امام از من دعوت کرد به لبنان بروم و باایشان همکاری کنم، من جواب دادم، بعد از پایان تحصیلاتم می آیم. اما ایشان ربوده شد و دیگر فرصتی برای همکاری پیش نیامد.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی مؤسسه امام موسی صدر

+ نوشته شده در  ۸۹/۰۴/۱۳ساعت 12  توسط موسسه امام صدر  |  نظر بدهید

مراسم چهلم شریعتی

خانم سوسن شریعتی، فرزند دکترشریعتی

قبل از مراسمچهلم، ترجمه‌‌های آثار دکتر (شریعتی) شروع شده بود. ما برای مراسم چهلم رفتیملبنان. یادم است که عرفات رفت بالا برای اولین بار بود که آمده بود. کل سالن کف می‌زدو پا می‌کوبید. برای اولین بار بود که عرفات و آقا موسی بعد از مدتها با هم و درکنار هم بودند. بعد که عرفات رفت بالا دقیق یادم است که چقدر زیبا گفت که ترجمه‌اشاین است: تیمم حرام است، آنجا که آب است» ضرب‌المثل عربی است به این معنی که جاییکه آقا موسی صدر هست، من نباید حرف بزنم! باز جمعیت فریاد می‌زد و پا می‌کوبید ومی‌خواند که:بطل الثوره و الثوار؛ سید موسی و ابوعمار» و. منیز شفیق صحبت کرد وآقا موسی و احسان هم صحبت کردند و نهضت‌های آزادی بخش دیگر هم پیام داده بودند

منبع: پایگاه اطلاع رسانی مؤسسه امام موسی صدر

+ نوشته شده در  ۸۹/۰۳/۲۲ساعت 15  توسط موسسه امام صدر  |  نظر بدهید



شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

بسم الله الرحمن الرحیم

سخن از فاطمه زهرا سلام الله علیها یادگار بی بدیل رسول خداست ، کسی که خداوند با غضب او غضبناک و با خشنودی او خشنود می گردد ، سرور تمام بانوان اهل بهشت پس از پیامبر و امیرالمومنین از تمام آفریدگان خدا بالاتر است .

ولادت آن حضرت :
هنگام ولادتش ن مکه ، مادر بزرگوارش خدیجه کبری علیها السلام را تنها گذاشتند، در اوج غربت و تنهایی خدیجه،چهار بانوی بهشتی به یاریش آمدبه او گفتند ِغمگین مباش ، ما از جانب پروردگارت نزد تو آمده ایم » .
آنان ساره همسر ابراهیم ، آسیه همسر فرعون، مریم مادر عیسی، و کلثوم خواهر موسی بودند .
در دوران کودکی، مادر گرانقدرش را از دست داد و در فراق او در روزگار غربت و محنت پدر بی تابی می کرد .
خداوند متعال توسط حبیبش خاتم انبیاء صلی الله علیه وآله فاطمه زهرا را تسلیت گفت. پیامبر آن قدر فاطمه را دوست داشت که وقتی از سفر برمی گشت اول به خانه او وارد می شد و به سفری می رفت آخرین کسی که با وی خداحافظی میكرد دخترش فاطمه علیها السلام بود و هنگام بازگشت در ابتدا با او ملاقات می كرد .
رسول خدا صلی الله علیه وآله درباره مقام دختر گرامیش فرمود : اولین كسی كه داخل بهشت می شود فاطمه است .

ازدواج آن حضرت :
پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند : امر ازدواج فاطمه فقط به دست خداست.
فرشته ای از جانب خدا به نزد پیامبر آمد و گفت : که خداوند مرا خدمت شما فرستاده ، تا نور را به ازدواج نور در آورم ؛ یعنی فاطمه را به علی .
در اولین شب زندگی ، پیامبر خطاب به آنان فرمود : خداوند نسل شما را پاک و مطهر قرار دهد ، من با هرکس با شما سر دوستی داشته باشد، دوست ، و با هر که سر ستیز با شما داشته باشد در ستیزم .
در عفت و حیای حضرتش همین بس كه در آخرین روزهای عمر کوتاهش، در آن زمان که هنوز برای تشییع جنازه تابوت مرسوم نشده بود ، از اسماء- که یکی از ن پرهیزکار بود- درخواست کرد تا برایش تابوتی بسازد تا بدن مطهرش حتی پس از شهادت و در شب تشییع نیز پوشیده و در حجاب کامل باقی بماند بخشش و کرم و عطای او تا بدان حد بود که همراه همسر و دو فرزند معصومش، تا سه شب افطار خویش را که چند تکه نان بود ، به مسکین و یتیم و اسیر بخشیدند .
عبادت و مناجات او با خدا به گونه ای بود که وقتی در عبادتگاهش به نماز می ایستاد ، نور او برای اهل آسمانمی درخشید همان طور که نور ستارگان برای اهل زمین می درخشد .
مهربانی و عطوفتش نسبت به مردم به حدی بود، که فرزندش امام مجتبی علیه السلام ، ای مادر را در محراب عبادت دید که از شب تا صبح فقط برای دیگران دعا می کرد و برای خویش دعائی نکرد ، فرمود : پسرم ! اول همسایه بعد اهل خانه
خانه داری و احترام بی اندازه اش برای امیر المومنین علیه السلام و ایجاد جوی پر از مهر و عطوفت و صمیمیت در خانه به گونه ای بود که امیر مومنان می فرماید: :به خدا قسم تا زمانی که از دنیا رفت، او را خشمگین نکردم و او را بر کاری مجبور نکردم ، او نیز هرگز مرا خشمگین نكرد و در هیچ امری از من نافرمانی نکرد .
هر گاه به او نگاه می کردم ، غم و اندوه از من برطرف می گردید .
وفاداری او نسبت به امیرالمومنین علیه السلام به حدی بود که در طول سالهای زندگی با آن حضرت فرمود: من حیا می کنم چیزی از شما بخواهم که توانائی فراهم آوردن آن را نداشته باشید. »
ایمان او بدان حد بود که رسول خدا درباره ایشان فرمود: خداوند، قلب و اعضاء و جوارح دخترم فاطمه را از ایمان ویقین پر کرده است .
شوق او به اطاعت خدا گونه ای بود که در اولین ساعات آغاز زندگی مشترکش با امیرمومنان ، زمانی كه پیامبر از علی علیه السلام پرسید ؟ همسرت را چگونه یافتی ؟ علی علیه السلام عرض کرد : برای طاعت و بندگی خدا خوب یاوری است.
غم و اندوه او برای ظلمی که به امیر مومنان شد بحدی بود، كه در عیادت ن از درد بازو و پهلو و آزارهائی که پیکر چونان گلش از خارها دیده بود سخنی نگفت و شکوه ای نکرد ، شکوه اش از این بود که چرا با علی دشمنی کردند ؟
خطابه تاریخی او در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله ، چراغ هدایتی است كه تا ابد حق جویان را به صراط مستقیم رهنمون است .مقام و منزلت بسیار بالای او در پیشگاه خداوند عقل را حیران می کند، تاآنجا که وقتی در جایگاه خویش در بهشت مستقر می گردد تمام پیامبران خدا به زیارتش می روند .

شهادت آن حضرت:
فاطمه زهرا علیها السلام تنها به خدا وند عشق می ورزید و به هیچ كس جز خدای مهربان دل نبسته بود . زمانی كه می دید علی علیه السلام تنها و غریب مانده و حقش پایمال گردیده ، اندوه و دردی بی پایان دلش را می آزرد ؛ چرا كه محور زندگی آن مادر فضیلت ها فقط بندگی خدا بود و از زیر پا گذاشتن فرمان خدا مبنی بر امامت حضرت علی علیه السلام شكوه می كرد، تا جایی كه در این راه، خود و غنچه نا شكفته اش محسن را فدا نمود.
و امروز ، ما و شما كه نگاه مهربان آن بانو را در زندگی خود احساس كرده ایم، به یاد رنجها و اندوه بی پایان آن حضرت چه كرده ایم؟ پریشان و آشفته حال ، به كوچه و خیابان آمده ایم؟
بیایید به همگان بگوییم : ما حضرت زهرا سلام الله علیها را دوست داریم و در شهادت آن بانو سوگواریم و لباس سیاه بر تن می كنیم ؛ و در دسته های عزاداری شركت می كنیم.سلام بر او روزی که بدنیا آمد و سلام بر او روزی که در پیش چشمان اشکبار امیر مومنان در بستر بیماری با بدنی آزرده و پهلویی شکسته و بازویی ورم کرده به شهادت رسید و سلام بر او در آن نیمه شب که بدن آزرده اش ، غریبانه و مخفیانه به زیر خاک رفت .سلام بر او روزی که با آن جلال و عظمت به صحرای م می آید و به تمام اهل م امر می شود که چشمان خود را ببندند تا فاطمه دختر پیامبر عبور کند و به بهشت رود.
همه محتاج شفاعت اویند ، بارالها ما را نیز از زمره دوستان و شیعیانش و درک کنندگان دوران ظهور فرزندش حضرت مهدی علیه السلام قرار ده.
دورانی كه امام عصر علیه السلام ،با تأسی به مادر ش فاطمه زهرا علیها السلام ، نور و صفا و مهربانی را در پرتو بندگی خداوند ،در سراسر جهان می گستراند.

منابع مورد استفاده در این نوشتار:

۱-مقدمه منهاج الصالحین آیت الله العظمی وحید خراسانی
۲- بحارالانوار
۳- كافی
۴- امالی طوسی
۵- الخرائج و الجرائج
۶-علل الشرایع
۷-كشف الغمه
۸- امالی شیخ مفید

این سرباز فداکار ولایت، با قلبی زلال و عزمی راسخ برای دفاع از اسلام ناب محمدی، بارها طی حیات طیبه خود، در خواب و بیداری با حضرات معصومین دیدار داشت.

حضرت زهرا (س) به شهید برونسی چه گفت؟ نام شهید برونسی، نامی است که در اذهان علاقه مندان به شهدا، با نام مادر پهلو شکسته، حضرت زهرا (سلام الله علیها) گره خورده است.

این سرباز فداکار ولایت، با قلبی زلال و عزمی راسخ برای دفاع از اسلام ناب محمدی، بارها طی حیات طیبه خود، در خواب و بیداری با حضرات معصومین (علیهم السلام) دیدار داشت. گل سر سبد مکاشفات وی، پشت میدان های مین کوشک» اتفاق افتاد، وقتی حضرت زهرا (سلام الله علیها) در گوش وی مسیر عبور از میدان مین را .

فرمانده کل سپاه آمده بود منطقه ما، قبل از عملیات رمضان. توی رده های بالا، صحبت از یک عملیات ویژه و ایذایی بود. بالاخره هم از طرف خود فرماندهی سپاه واگذار شد به تیپ ما، یعنی تیپ هجده جوادالائمه (سلام الله علیه).

همان روز، مسوول تیپ یک جلسه اضطراری گذاشت، تازه آنجا فهمیدیم موضوع چیست؛ دشمن تانک های T- 72 را وارد منطقه کرده بود. دو گردان مکانیزه خیلی قوی، پشت خط مقدمش انتظار حمله به ما را می کشیدند. بچه های اطلاعات عملیات ، دقیق و خاطر جمع می گفتند: اون ها خودشون رو آماده کردن که فردا تک سنگینی بزنن بهمون.

فردا بنا بود حمله کنند و مو هم لای درزش نمی رفت. در این صورت هیچ بعید نبود عملیات رمضان، شروع نشده، شکست بخورد! توی جلسه، بعد از کلی صبحت، بنا را بر این گذاشتیم که همان وقت برویم شناسایی و شب هم برویم تو دل دشمن و با یک عملیات ایذایی، تانک های T- 72 را منهدم کنیم.

این تانک ها را دشمن ، تازه وارد منطقه کرده بود و قبل از آن توی هیچ عملیاتی باهاشان سر و کار نداشتیم. خصوصیت تانک ها این بود که آرپی جی به شان اثر نمی کرد، اگر هم می خواست اثر کند، باید می رفتی و از فاصله خیلی نزدیک شلیک می کردی، و به جای حساس هم باید می زدی.

آن روز بحث کشید به این که چه تعداد نیرو برای عملیات بروند، و از چه طریق اقدام کنند؟ سه گردان مامور این کار شدند. فرمانده یکی شان عبدالحسین بود. وقتی راه افتادیم برای شناسایی، چهره او با آن لبخند همیشگی و دریایی اش گویی آرام تر از همیشه نشان می داد.

تا نزدیک خط دشمن رفتیم. یک هفته ای می شد که عراقی ها روی این خط کار می کردند. دژ قرص و محکمی از آب در آمده بود. جلو دژ موانع زیادی توی چشم می زد، جلوتر از موانع هم، درست سر راه ما، یک دشت صاف و وسیع خودنمایی می کرد. اگر مشکل موانع را می توانستیم حل کنیم، این یکی ولی کار را حسابی پر دردسر می کرد. با همه این احوال، بچه ها به فرمانده تیپ می گفتند: شما فقط بگو برای برگشتن چه کار کنیم.

ما می رفتیم تو دل دشمن که عملیات ایذایی انجام بدهیم. برای همین مهم تر از همه، قضیه سالم برگشتن نیرو بود. فرمانده تیپ چند تا راهنمایی کرد. عملاً هم کارهایی صورت دادیم، حتی گرایمان را، رو حساب برگشتن تنظیم کردیم.

از شناسایی که بر گشتیم، نزدیک غروب بود، بچه ها رفتند به توجیه نیروها. من و عبدالحسین هم رفتیم گردان خودمان.


دو تا گردان دیگر راه به جایی نبردند؛ یکی شان به خاطر شناسایی محدود، راه را گم کرده بود؛ یکی هم پای فرمانده اش رفته بود روی مین. هر دو گردان را بی سیم زدند که بکشند عقب.

حالا چشم امید همه به گردان ما بود، و چشم امید ما به لطف و عنایت اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السّلام). شاید اغراق نباشد اگر بگویم بیشتر از همه، خود عبدالحسین حال توسل پیدا کرده بود. وقت راه افتادن، چند دقیقه ای برای پیدا کردن پیشانی بند معطل کرد. یعنی پیشانی بند زیاد بود، او ولی نمی دانم دنبال چه می گشت. با عجله رفتم پهلوش. گفتم: چه کار می کنی حاجی؟ یکی بردار بریم دیگه.

حتی یکی از پیشانی بندها را برداشتم و دادم دستش، نگرفت.گفت: دنبال یکی می گردم که اسم مقدس بی بی توش باشه!
حال و هوای خاصی داشت. خواستم توی پرش نزده باشم. خودم هم کمکش کردم. بالاخره یکی پیدا کردیم که روش با خط سبز، و با رنگ زیبایی نوشته بود: یا فاطمه اهرا (سلام الله علیها) ادرکنی.

اشک توی چشم هاش حلقه زد. همان را برداشت و بست به پیشانی اش. چند دقیقه بعد، تمام گردان آماده حرکت بود. با بدرقه ی گرم بچه ها راه افتادیم. حقا که انقلابی شده بود ما بینمان. ذکر ائمه (علیهم السلام) از لب هامان جدا نمی شد.

آن شب تنها گردانی که رسید پای کار، گردان ما بود؛ سیصد، چهارصد تا نیروی بسیجی، دقیقاً پشت سر هم، آرام و بی صدا قدم بر می داشتیم به سوی دشمن، توی همان دشت صاف و وسیع.

سی، چهل متر مانده بود برسیم به موانع، یک هو دشمن منور زد، آن هم درست بالای سر ما! تاریکی دشت به هم ریخت و آنها انگار نوک ستون را دیدند. یک دفعه سر و صداشان بلند شد. پشت بندش صدای شلیک پی در پی گلوله ها، آرامش و سکوت منطقه را زد به هم. صحنه نابرابری درست شد؛ آنها توی یک دژ محکم، پشت موانع و پشت خاکریز بودند، ما توی یک دشت صاف، همه خیز رفته بودیم روی زمین، تنها امتیازی که ما داشتیم، نرمی خاک آن منطقه بود؛ طوری که بچه ها خیلی زود توی خاک فرو رفتند.

دشمن با تمام وجودش آتش می ریخت. آرپی جی یازده، گلوله تانک، دولول، چهار اول، و هر اسلحه ای که داشت، کار انداخته بود. عوضش عبدالحسین دستور داده بود که ما حتی یک گلوله هم شلیک نکنیم. اوضاع را درست و دقیق سجیده بود. در این صورت هیچ بعید نبود که دشمن ما را با یک گروه چند نفره شناسایی اشتباه بگیرد، و فکر کند که کلک همه را کنده است. اتفاقاً همین طور هم شد.

حدود یک ربع تا بیست دقیقه، ریختن آتش، شدید بود رفته رفته حجمش کم شد، و رفته رفته قطع شد. خودم هم که زنده مانده بودم، باورم نمی شد. دشمن اگر بوی علمیات به مشامش می رسید، به این راحتی ها دست بردار نبود. یقین کرده بودند که ما یک گروه شناسایی هستیم. به فکرشان هم نمی رسید که سیصد، چهارصد تا نیرو، تا نزدیک شان نفوذ کرده باشند.

من درست کنار عبدالحسین دراز کشیده بودم. گفت: یک خبر از گردان بگیر، ببین وضعیت چطوره.

سینه خیز رفتم تا آخر ستون. سیزده، چهارده تا شهید داده بودیم. با آن حجم آتش که دشمن داشت، و با توجه به موقعیت ما، این تعداد شهید، خودش یک معجزه به حساب می آمد. بعضی ها بدجوری زخمی شده بودند. همه هم با خودشان کلنجار می رفتند که صدای ناله شان بلند نشود. حتی یکی دستش را گذاشته بود لای دندان هایش و فشار می داد که صداش در نیاید. سریع چفیه اش را از دور گردنش باز کردم. دستش را به هر زحمتی که بود، از لای دندان هاش کشیدم بیرون و چفیه را کردم توی دهانش.

مابین بچه ها، چشمم افتاد به حسین جوانان. صحیح و سالم بود بردمش عقب ستون. به اش گفتم: هوا رو داشته باش که یک وقت صدای ناله کسی در نیاید.

پرسید: نمی دونی حاجی می خواد چی کار کنه؟

با تعجب گفتم: این که دیگه پرسیدن ندارد؛ خب برمی گردیم.

گفت: پس عملیات چی می شه؟

گفتم: مرد حسابی! با این وضع و اوضاع، عملیات یعنی خود کشی!
منتظر سوال دیگری نماندم.دوباره به حالت سینه خیز،رفتم سر ستون، جایی که عبدالحسین بود.به نظر می امد خواب باشد.همان طور که به سینه دراز کشیده بود،پیشانی اش را گذاشته بود پشت دستش و تکان نمی خورد.اهسته صداش زدم. سرش را بلند کرد.گفتم:انگار نمی خوای برگردی حاجی؟

چیزی نگفت. از خونسردی اش حرصم در می آمد باز به حرف آمدم و گفتم: می خوای چه کار کنیم حاج آقا؟

آرام و با لحنی حزن آلود گفت: تو بگو چه کار کنیم سید؟ تو که خودت رو به نقشه و کالک و قطب نما و اصول جنگی و این جور چیزها وارد می دونی!

این طور حرف زدنش برام عجیب بود. بدون هیچ فکری گفتم: خوب معلومه، بر می گردیم.

سریع گفت: چی؟!

به فکر ناجور بودن اوضاع و به فکر درد زخمی ها بودم. خاطر جمع تر از قبل گفتم: بر می گردیم.

گفت: مگر می شه برگردیم؟!

زود توی جوابش گفتم: مگر ما می توانیم از این دژ لعنتی رد بشیم؟!

چیزی نگفت. تا حرفم را جا بیندازم، شروع کردم به توضیح دادن مطلب: ما دو تا راه کار بیشتر نداشتیم، با این قضیه لو رفتن مون و در نتیجه، گوش به زنگ شدن دشمن، هر دو تا راه بسته شد دیگه.

به ساعتم اشاره کردم و ادامه دادم: خود فرماندهی هم گفت که اگر تا ساعت یک نشد عمل کنین، حتماً برگردین؛ الان هم که ساعت دوازده و نیم شده. توی این چند دقیقه، ما به هیچ جا نمی رسیم.

این که اسم فرمانده را آوردم، به حساب خودم انگشت گذاشتم رو نقطه حساس، می دانستم در سخت ترین شرایط و در بهترین شرایط، از مافوقش اطاعت می کند. حتی موردی بود که ما دژ عراقی ها را شکستیم و تا عمق مواضع آنها پیش رفتیم. در حال مستقر شدن بودیم که از رده های بالا بی سیم زدند و گفتند: باید برگردین.

در چنین شرایطی، بدون یک ذره چون و چرا برگشت. حالا هم منتظر عکس العملش بودم، گفت: نظرت همین بود؟

پرسیدم: مگه شما نظر دیگه ای هم داری؟

چند لحظه ای ساکت ماند. جور خاصی که انگار بخواهد گریه اش بگیرد، گفت: من هم عقلم به جایی نمی رسه.

دقیقاً یادم هست همان جا صورتش را گذاشت روی خاک های نرم و رملی کوشک. منتظر بودم نتیجه بحث را بدانم. لحظه ها همین طور پشت سر هم می گذشت. دلم حسابی شور افتاده بود. او همین طور ساکت بود و چیزی نمی گفت، پرسیدم: پس چه کار کنیم آقای برونسی؟

حتی تکانی به خودش نداد. عصبی گفتم: حاج آقا همه منتظر هستن، بگو می خوای چه کار کنی؟!

باز چیزی نشنیدم، چند بار دیگر سوالم را تکرار کردم. او انگار نه انگار که در این عالم است. یک آن شک برم داشت که نکند گوش هاش از شنوایی افتاده اند یا طور دیگری شده؟ خواستم باز سوالم را تکرار کنم، صدای آهسته ناله ای مرا به خود آورد. صدا از عقب می آمد. سریع، با سینه خیز رفتم لابه لای ستون.
حول و حوش ده دقیقه گذشت.توی این مدت،دو،سه بار دیگر هم امدم پیش عبدالحسین. اضطراب و نگرانی ام هر لحظه بیشتر می شد. تمام هوش و حواسم پیش بچه ها بود. نمی دانم او چش شده بود که جوابم را نمی داد. با غیظ می گفتم: آخه این چه وضعیه حاجی؟ یک چیزی بگو!

هیچی نمی گفت. بار آخر که آمدم پهلوش، یک دفعه سرش را بلند کرد. به چهره اش زیاد دقت نکردم، یعنی اصلاً دقت نکردم؛ فقط دلم تند و تند می زد که زودتر از آن وضع خلاص شویم. دشمن بیکار نشسته بود؛ گاه گاهی منور می زد، و گاه گاهی هم خمپاره یا گلوله ی دیگری شلیک می کرد.

بالاخره عبدالحسین به حرف آمد. صداش با چند دقیقه پیش فرق می کرد، گرفته بود؛ درست مثل کسی که شدید گریه کرده باشد. گفت: سید کاظم! خوب گوش کن ببین چی می گم.

به قول معروف دو تا گوش داشتم، دو تا هم قرض کردم. یقین داشتم می خواهد تکلیفمان را یکسره کند. شش دنگ حواسم رفت به صحبت او. گفت: خودت برو جلو.

با چشم های گرد شده ام گفتم: برم جلو چه کار کنم؟!

گفت: هر چی که می گم دقیقاً همون کار رو بکن؛ خودت می ری سر ستون، یعنی نفر اول.

به سمت راستش اشاره کرد و ادامه داد: سر ستون که رسیدی، اون جا درست بر می گردی سمت راستت، بیست و پنج قدم می شماری.

مکث کرد. با تأکید گفت: دقیق بشماری ها.

مات و مبهوت، فقط نگاهش می کردم. گفت: بیست و پنج قدم که شمردی و تموم شد، همون جا یک علامت بگذار، بعدش بر گرد و بچه ها رو پشت سرخودت ببر اون جا.

یک آن فکر کردم شاید شوخی اش گرفته! ولی خیلی محکم حرف می زد؛ هم محکم، هم با اطمینان کامل. باز پی صحبتش را گرفت؛ وقتی به اون علامت که سر بیست و پنج قدم گذاشته بودی، رسیدی؛ این دفعه رو به عمق دشمن، چهل متر می ری جلو. اون جا دیگه خودم می گم به بچه ها چه کار کنن.

از جام تکان نخوردم. داشت نگاه می کرد. حتماً منتظر بود پی دستور بروم. هر کدام از حرف هاش، یک علامت بزرگ سوال بود توی ذهن من. گفتم: معلوم هست می خوای چه کار کنی حاجی؟

به ناراحتی پرسید: شنیدی چی گفتم؟

گفتم: شنیدن که شنیدم، ولی .

آمد توی حرفم. گفت: پس سریع چیزهایی رو که گفتم انجام بده.

کم مانده بود صدام بلند شود. جلو ی خودم را گرفتم. به اعتراض گفتم: حاج آقا! اصلاً حواست هست چی داری می گی؟

امانش ندادم و دنبال حرفم را گرفتم: این کار، خود کشیه، خودکشی محض! محکم گفت: شما به دستور عمل کن.

هر چه مساله را بالا و پایین می کردم، با عقلم جور در نمی آمد شاید برای همین بود که زدم به آن درش، توی چشم هاش نگاه کردم و گفتم: این دستور خودکشی رو به یکی دیگه بگو.

گفت:این دستور رو به تو دادم، تو هم وظیفه داری اجرا کنی، و حرف هم نزنی. لحنش جدی بود و قاطع. او هم انگار زده بود به آن درش. تا آن لحظه چنین برخوردی ازش ندیده بودم. توی شرایط بدی گیر کرده بودم. چاره ای جز انجام دستور نداشتم. دیگر لام تا کام حرفی نزدم. سینه خیز راه افتادم طرف سرستون. آن جا بلند شدم و برگشتم سمت راست. شروع کردم به شمردن قدم هام؛ یک، دو، سه، چهار. .

با وجود مخدوش بودن فکر و ذهنم، سعی کردم دقیق بشمارم. سر بیست و پنج قدم، ایستادم. علامتی گذاشتم و آمدم سراغ گردان. همه را پشت سر خودم آوردم تا پای همان علامت. به دستور بعدی اش فکر کردم؛ رو به عمق دشمن، چهل متر می ری جلو. با کمک فرمانده گروهان ها و فرمانده دسته ها، گردان را حدود همان چهل متر، بردم جلو. یک دفعه دیدم خودش آمد. سید و چهار، پنج تا آرپی جی زن دیگر هم همراهش بودند. رو کرد به سید و پرسید: حاضری برای شلیک.

گفت: بله حاج آقا.

عبدالحسین گفت: به مجردی که من گفتم الله اکبر، شما ردّ انگشت من رو می گیری و شلیک می کنی به همون طرف.

پیرمرد انگار ماتش برده بود. آهسته و با حیرت گفت: ما که چیزی نمی بینیم حاج آقا ! کجا رو بزنیم؟

گفت: شما چه کار داری که کجا رو بزنی؟ به همون طرف شلیک کن دیگه. به چهار، پنج تا آر پی جی زن دیگر هم گفت: شما هم صدای تکبیر رو که شنیدین، پشت سر سید به همون رو به رو شلیک کنین.

رو کرد به من و ادامه داد: شما هم با بقیه بچه ها بلافاصله حمله رو شروع می کنین.

من هنوز کوتاه نیامده بودم. به حالت التماس گفتم: بیا برگردیم حاجی، همه رو به کشتن می دی ها!

خونسرد گفت: دیگه کار از این حرف ها گذشته.

رو کرد به سید آر پی جی زن. گفت: آماده ای سید جان.

پیرمرد گفت: آماده آماده.

پرسید: قبضه رو از ضامن خارج کردی؟

گفت: بله حاج آقا.

عبدالحسین سرش را بلند کرد رو به آسمان. این طرف و آن طرفش را جور خاصی نگاه کرد. دعایی هم زیر لب خواند. یک هو صدای نعره اش رفت به آسمان؛ الله اکبر!

طوری گفت الله اکبر که گویی خواب همه زمین را می خواست بریزد به هم. پشت بندش سید فریاد زد: یا حسین؛ و شلیک کرد.

گلوله اش خورد به یک نفربر که منفجر شد و روشنایی اش منطقه را گرفت. بلافاصله چهار، پنج تا گلوله دیگر هم زدند و پشت بندش، با صدای تکبیر بچه ها، حمله شروع شد.

دشمن قبل از اینکه به خودش بیاید، تار و مار شد. بعضی ها می خواستند دنبال عراقی ها بروند، عبدالحسین داد زد: بگردید دنبال تانک های T- 72 ، ما این همه راه رو فقط به خاطر اونا اومدیم.

بالاخره هم رسیدیم به هدف، وقتی چشمم به آن تانک های پولادین افتاد، از خوشحالی کم مانده بود بال در بیاورم. بچه ها هم کمی از من نداشتند در همان لحظه ها، از حرف هایی که به عبدالحسین زده بودم، احساس پشیمانی می کردم.

افتادیم به جان تانک ها، توی آن بحبوحه، عبدالحسین رو کرد به سید و گفت: نگاه کن سید جان، این همون T- 72 هست که می گن گلوله به اش اثر نمی کنه.

یک آرپی جی زد به طرف یکی شان که کمانه کرد. بچه های دیگر هم همین مشکل را داشتند کمی بعد آمدند پیش او. به اعتراض گفتند: ما می زنیم به این تانک ها، ولی همه اش کمانه می کنه، چه کار کنیم؟

به شوخی و جدی گفت: پس خداوند عالم شما رو ساخته برای چی؟ خوب بپر بالای تانک و نارنجک بنداز تو برجکش، برو از فاصله نزدیک بزن به شنی هاش.

خودش یک آرپی جی گرفت و راه افتاد طرف تانک ها. همان طور که می رفت گفت: بالاخره اینها رو باید منفجر کنیم، چون علیه اسلام جمع شون کردن این جا.

آن شب، دو گردان زرهی دشمن را کاملاً منهدم کردیم. وقتی برگشتیم دژ خودمان، اذان صبح بود.

نماز را که خواندیم، از فرط خستگی، هر کس گوشه ای خوابید، من هم کنار عبدالحسین دراز کشیدم. در حالی که به راز دستورهای دیشب او فکر می کردم، خوابم برد.

از شدت گرمای آفتاب، از خواب بیدار شدم. دو، سه ساعتی خوابیده بودم. هنوز احساس خستگی می کردم که عبدالحسین صدام زد. زود گفتم: جانم، کار داری باهام؟

به بغل گردنش اشاره کرد و مثل کسی که دارد درد می کشد، گفت: اینو بکن.

تازه متوجه یک تکه کلوخ شدم، چسبیده بود به گردنش، یعنی توی گوشت و پوستش فرو رفته بود! یک آن ماتم برد. با تعجب گفتم: این دیگه چیه؟

گفت: از بس که خسته بودم هوای زیر سرم رو نداشتم، این کلوخه چسبیده به گردنم و منم نفهمیدم، حالا هم به این حال و روز که می بینی، در اومده.

به هر زحمتی بود، آن را کندم. دردش هم شدید بود، ولی به روی خودش نیاورد. خواستم بلند شوم، یک دفعه یاد دیشب افتادم؛ گویی برام یک رویای شیرین اتفاق افتاده بود، یک رویای شیرین و بهشتی.

عبدالحسین داشت بلند می شد، دستش را گرفتم. صورتش را برگرداند طرفم. توی چشم هاش خیره شدم. من و منی کردم و گفتم: راستش جریان دیشب برام خیلی سوال شده.

عادی پرسید: کدوم جریان؟

ناراحت گفتم: خودت رو به او راه نزن، این بیست و پنج قدم به راست و چهل متر به جلو»، چی بود جریانش؟

از جاش بلند شد. گفت: حالا بریم سید جان که دیر می شه، برای این جور سوال و جواب ها وقت زیاد داریم.

خواه ناخواه من هم بلند شدم، ولی او را نگه داشتم. گفتم: نه، همین حالا باید بدونم موضوع چی بود.

از علاقه زیادش به خودم خبر داشتم، رو همین حساب بود که جرات می کردم این طور پافشاری کنم. آمد چیزی بگوید که یک دفعه حاج آقای ظریف پیداش شد سلام و احوالپرسی گرمی کرد و گفت: دست مریزاد، دیشب هم گل کاشتین!

منتظر تکه، پاره های تعارف نماند. رو به من گفت: بریم سید؟

طبق معمول تمام عملیات های ایذایی، باید می رفتیم دنبال مجروح یا شهدایی که احتمالاً جا مانده بودند. از طفره رفتن عبدالحسین و جواب ندادنش به سوالم، حسابی ناراحت شده بودم. دمغ و گرفته گفتم؛ آقای برونسی هست، با خودش برو.

عبدالحسین لبخندی زد و گفت: اون جاها رو شما بهتر یاد داری سید جان، خوبه که خودت بری.

دلخور گفتم: نه دیگه حاج آقا! حالا که ما محرم اسرار نیستیم، برای این کار ه بهتره که نریم.

ظریف آمد بین حرفمان. به ام گفت: حالا من از بگو، مگوی شما بزرگوارها خبر ندارم، ولی آقای برونسی راست می گه.

تا حرفش بهتر جا بیفتد، ادامه داد: تو که می دونی وقتی نیرو تو خطر می افته، حاجی خیلی حساس می شه و موقعیت محل توی ذهنش نمی مونه؛ پس بهتره تا دیر نشده زود راه بیفتی که بریم.

دیگر چیزی نگفتم. ظریف راه افتاد و من هم پشت سرش.

خود ظریف نشست پشت یک پی ام پی، من هم کنارش. دو، سه تا پی ام پی دیگر هم آماده حرکت بودند. سریع راه افتادیم طرف منطقه عملیات.

رسیدیم جایی که دیشب زمین گیر شده بودیم. به ظریف گفتم: همین جا نگه دار.

نگه داشت. پریدم پایین. روبه رومان انبوهی از سیم خاردارهای حلقوی و موانع دیگر، خودنمایی می کرد. ناخودآگاه یاد دستور دیشب عبدالحسین افتادم؛ بیست و پنج قدم می ری به راست.

سریع سمت راستم را نگاه کردم. بر جا خشکم زد!

کمی بعد به خودم آمدم. شروع کردم به قدم زدن و شمردن قدم ها، شماره ها را بلند، بلند می گفتم، و بی پروا: یک، دو، سه، چهار. .

درست بیست و پنج قدم آن طرف تر، مابین انبوه سیم خاردارهای حلقوی، موانع دیگر دشمن، می رسیدی به یک معبر که باریک بود و خاکی! فهمیدم این معبر، در واقع کار عراقی ها بوده برای رفت و آمد خودشان و خودروهاشان. ما هم درست از همین معبر رفته بودیم طرف آنها. بی اختیار انگشت به دهان گرفتم و زیر لب گفتم: الله اکبر!

صدای ظریف، مرا به خود آورد. با تعجب پرسید: چرا هاج واج موندی سید؟ طوری شده؟

انگار صداش را نشنیدم. باز راه افتادم به سمت جلو؛ یعنی به طرف عمق دشمن، و دوباره شروع کردم به شمردن قدم هام.

چهل، پنجاه قدم آن طرف تر، موانع تمام می شد و درست می رسیدی به چند متری یک سنگر. رفتم جلوتر. نفربری که دیشب سید به آتش کشیده بود. نفربر فرماندهی؛ و آن سنگر هم سنگر فرماندهی بود، که بچه ها با چند تا گلوله آر پی جی، اول حمله، منهدمش کرده بودند. بعداً فهمیدیم هشت، نه تا از فرماندهان دشمن همان جا و داخل همان سنگر، به درک واصل شده بودند!

ظریف پا به پام آمده بود. تازه متوجه او شدم. با نگاه بزرگ شده اش گفت: خیلی غیر طبیعی شدی سید، جریان چیه؟!

واقعاً هم حال طبیعی نداشتم. همان جا نشستم. نگاه سید لبریز سوال شده بود. آهسته گفتم: بچه ها رو بفرست دنبال کارها، خودت بیا تا ماجرا رو برات تعریف کنم.

رفت و زود برگشت. هر طور بود، قضیه عملیات دیشب را براش گفتم. حال او هم غیرطبیعی شده بود. گاه گاهی، بلند و با تعجب می گفت: الله اکبر!

وقتی سیر تا پیاز ماجرا را گفتم، ازش پرسیدم: حالا نظرت چیه؟ عبدالحسین چطوری این چیزها رو فهمیده؟

گریه اش گرفت. گفت: با اون عشق و اخلاصی که این مرد داره، باید بیشتر از اینا ازش انتظار داشته باشیم؛ اون قطعاً از عالم بالا دستور گرفته. .
اگرسرّ آن دستور ها برام فاش نشده بود، این قدر حساس نمی شدم، حالا ولی لحظه شماری می کردم که عبدالحسین را هر چه زودتر ببینم. تو راه برگشت به ظریف گفتم: من تا ته و توی این جریان رو در نیارم، آروم نمی شم.

گفت: با هم می ریم ازش می پرسیم.

گفتم: نه، شما نباید بیای؛ من به خلق و خوی فرماندم آشنا ترم، اگر بفهمه شما هم خبردار شدی، بعید نیست که دیگه برای همیشه راز اون دستورها رو پیش خودش نگه داره و فاش نکنه.

گفت: راست می گی سید، این طوری بهتره.

مکثی کرد و ادامه داد: شما جریان رو می پرسی و ان شاء الله بعداً به من هم می گی.

همین که رسیدیم پشت دژ خودمان، یک راست رفتم سراغش. تو سنگر فرماندهی گردان، تک و تنها نشسته بود و انگار انتظار مرا می کشید. از نتیجه کار پرسید. زود جوابی سر هم کردم و به اش گفتم. جلوش نشستم و مهلت حرف دیگری ندادم. بی مقدمه پرسیدم: جریان دیشب چی بود؟

طفره رفت. قرص و محکم گفتم: تا نگی، از جام ت نمی خورم، یعنی اصلاً آروم و قرار نمی گیرم.

می دانستم رو حساب سید بودنم هم که شده، روم را زمین نمی زند. کم کم اصرار من کار خودش را کرد. یک دفعه چشم هاش خیس اشک شد. به ناله گفت: باشه، برات می گم.

انگار دنیایی را به ام دادند. فکر می کردم یکسره اسرار ازلی و ابدی می خواهد برام فاش شود. حس عجیبی داشتم.

وقتی شروع به تعریف ماجرا کرد، خیره صورت نورانی اش شده بودم. حال و هوایش آدم را یاد آسمان، و یاد بهشت می انداخت. می شد معنی از خود بیخود شدن را فهمید. با لحن غمناکی گفت: موقعی که عملیات لو رفت و توی آن شرایط گیر افتادیم، حسابی قطع امید کردم . شما هم که گفتی برگردیم، ناامیدی ام بیشتر شد و واقعاً عقلم به جایی نرسید. مثل همیشه، تنها راه امیدی که باقی مانده بود، توسل به واسطه های فیض الهی بود. توی همان حال و هوا، صورتم را گذاشتم روی خاک های نرم اون منطقه و متوسل شدم به وجود مقدس خانم حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها).

چشم هام را بستم و چند دقیقه ای با حضرت راز و نیاز کردم. حقیقتاً حال خودم را نمی فهمیدم. حس می کردم که اشک هام تند و تند دارند می ریزند. با تمام وجود می خواستم که راهی پیش پای ما بگذارند و از این مخمصه و مخمصه های بعدی، که در نتیجه شکست در این عملیات دامنمان را می گرفت، نجاتمان بدهند.

در همان اوضاع، یک دفعه صدای خانمی به گوشم رسید؛ صدایی ملکوتی که هزار جان تازه به آدم می بخشید. به من فرمودند: فرمانده!


 بررسی وصیت‌نامه شهدا نشان می‌دهد در این متون بر روزه‌داری»، تأکید به قرائت قرآن»، دعا برای رزمندگان اسلام»، آرزوی شهادت و پیروزی در ماه مبارک رمضان» و استجابت دعا در ماه رمضان» به صورت ویژه تأکید شده است.

 ماه مبارک رمضان در دوران پیروزی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، جلوه‌های زیبای ایثار و مقاومت را به نمایش گذاشت. شهادت زیباست و به ویژه اگر در شرایط خاصی اتفاق افتد زیباتر و دلنشین‌تر می‌شود. تصور کنید برخی از شهدای ما با زبان روزه و در حال نماز به لقاءالله پیوستند و چه سعادتی است که انسان‌ها اینگونه به دیدار حق تعالی بشتابند.
 برخی از شهدای شاخص ماه مبارک رمضان: شهید حجت‌الاسلام سید علی اندرزگو»، شهید حجت‌الاسلام عباس شیرازی»، شهید سرلشگر عباس دوران»، شهید حسین شهرام فر»، شهید محمد نوژه» و شهید سید علی لواسانی» در ماه مبارک رمضان به شهادت رسیدند و البته شهید سید علی اندرزگو نخستین شهید روزه‌دار نهضت امام (ره)» است که در روز دوم شهریور سال ۱۳۵۷، مصادف با نوزدهم ماه رمضان مورد اصابت ده‌ها گلوله ساواک قرار گرفت و به فوز عظیم شهادت نائل آمد.

شهبازی با بیان اینکه ۲۱۹ شهید در ماه مبارک رمضان در دوران دفاع مقدس شهید شدند، افزود: ۵۱۹۶ شهید در وصیتنامه خود به کلیدواژاگان مرتبط با روزه» و روزه داری» اشاره کرده و یا توصیه‌هایی در این باره داشته‌اند ضمن اینکه عملیات رمضان، در تیر ماه ۱۳۶۱ مصادف با ۲۱ رمضان مقارن با شهادت مولای متقیان علی(ع) آغاز شد و تعدادی از شهدای روزه دار در این عملیات به شهادت رسیدند.

                          شهید عبدالحسین برونسی



Bronsi-3.jpg
شناسنامه
تاریخ تولد۳ شهریور ۱۳۲۱
محل تولدگلبوی بالا کدکن، شهرستان تربت حیدریه، ایران
تاریخ کشته‌شدن۲۳ اسفند ۱۳۶۳
محل کشته‌شدنشرق دجله، عراق
محل دفنمشهد، بهشت رضا، ایران
اطلاعات نظامی
فرماندهیتیپ هجدهم جوادالائمه
رسته نظامیسپاه پاسداران انقلاب اسلامی
جنگجنگ ایران و عراق
عملیاتهای مهمعملیات والفجر ۳
عملیات بدرفتح المبین
بیت‌المقدس
مسلم بن عقیل
رمضان[۱]

عبدالحسین برونسی (زاده ۳ شهریور ۱۳۲۱، گلبوی بالا کدکن از توابع تربت حیدریه - درگذشت ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ عملیات بدر، شرق دجله) یکی از فرماندهان ایران در جنگ ایران و عراق بود.

وی پس از چند بار تغییر شغل نهایتاً به شغل بنایی روی می‌آورد و تا هنگام پیوستن به سپاه این شغل را ادامه داد. او همچنین از فعالان ی مخالف حکومت پهلوی بود که چند بار توسط ساواک دستگیر و شکنجه شده و نهایتاً حکم اعدامش صادر گردید اما با وقوع انقلاب اجرا نشد.


http://s7.picofile.com/file/8384344334/shahid_soleimani_min.jpg        

شهید سیدمهدی رضوی فرزند سید علی اصغر در یکم آذر 1351 در شهر بار چشم به جهان گشود و در 20 دی 1365 عملیات کربلای 5 شلمچه شهد شیرین شهادت نوشید.
زندگینامه  و وصیت نامه نوجوان شهید سید مهدی رضوی از نیشابور
شهید سیدمهدی رضوی فرزند سید علی اصغر در یکم آذر 1351 در شهر بار چشم به جهان گشود و در 20 دی 1365 عملیات کربلای 5 شلمچه شهد شیرین شهادت نوشید.
 
زندگی نامه شهید مهدی رضوی
شهید سیدمهدی رضوی فرزند سیدعلی اصغر در یکم آذر 1351 در شهر بار چشم به جهان گشود. او اولین فرزند خانواده بود، بعد از گذراندن دوران کودکی تحصیلات خود را تا پنجم ابتدایی ادامه داد و به علت نداشتن شرایط  ادامه تحصیل به پدر و مادرش در شغل قالیبافی و کشاورزی کمک می کرد، نوجوانی مهربان و پرتلاش بود.
سید مهدی با اینکه 14 سال بیشتر نداشت حرف ها و حرکاتش او را
شهر بار» که در ۶۰ کیلومتری نیشابور واقع شده است تعداد ۵۸ شهید، ۲۹ جانبار و پنج آزاده را تقدیم نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران کرده است.
بزرگتر نشان می داد، عشق علاقه زیادی به امامان و ائمه اطهار داشت، بنیانگذار انقلاب اسلامی امام خمینی(ره) و آیت الله ای را خیلی دوست داشت و مقام معظم رهبری در زمان ریاست جمهوری خود که به نیشابور سفر کرده بود و سفر یک روزه به بار داشت شب قبل سید مهدی و دوستانش گار شهدا را به یمن ورود ایشان آذین بندی کردند و به استقبالشان رفتند و پس از این دیدار بعد از چند ماه از طریق بسیج عازم جبهه شد و پس از سه ماه جنگ حق علیه باطل در عملیات کربلای 5 شلمچه شهد شیرین شهادت نوشید و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهرش در گار شهدای بار به خاک سپرده شد.
 
فرازی از وصیت نامه شهید مهدی رضوی
شکر خدای را که توفیق یافتم در راه مبارزه حق علیه باطل شرکت کنم و آنچه دارم در طبق اخلاص نهاده تقدیم ایزد منان کنم و آنچه امام حسین (ع) و یارانش و تمامی رزمندگان اسلام پروانه وار دور آن می گشتند من هم آن را بازیابم و به درجه رفیع شهادت دست پیدا کنم.
مادر عزیزم اگر مرا ندیدی شیرتان را بر من حلال کنید و بعد از خبر شنیدن شهادت من اشک نریزید چون امام بزرگوارم در مرگ فرزندش اشک نریخت چون می دانست که رضای خدا در آن هست.
 









   شاید مردم ایران در طول حیات ی خود ، روزی غمبارتر و تلخ تر از 14 خرداد 1368 ه.ش ( 4 ژوئن 1989 ) را تجربه نکرده باشد. روزی که امام خمینی (ره) رهبر بزرگ و دوراندیش خود و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران را از دست داد. شخصیتی برجسته که تأثیری عمیق و سرنوشت ساز بر تاریخ کشور کهن ایران گذاشت و همزمان ارادۀ مردم و آیین آنها یعنی اسلام را در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی ایران ، متجلی کرد. ولی حضرت امام تنها به عنوان یک تمدار برای ملت ایران و همه مسلمانان مطرح نبود، بلکه ایشان یک عالم بزرگ دینی ، رهبری مردمی و ساده زیست و مظهر مبارزه با ظلم و بی عدالتی به شمار می رفت. از همین روست که با وجود گذشت 31سال از ارتحال امام خمینی (ره) ، یاد وی همچنان در دلها زنده و رهنمودهایش راهگشاست.

   امروزه در جهانی که سرشار از ظلم و بی عدالتی است، آموزه های امام خمینی مبنی بر وم ایستادگی در برابر تبعیض و ، همچنان راهگشاست. ایشان معتقدند : از اولی که بشر در دنیا آمده است باب تنازع بین صالح و غیرصالح پیدا شده است. » رهبر فقید انقلاب اسلامی ، اسلام را بهترین محرک برای مبارزه با ستمگران می دانند ، چرا که در آموزه های این دین مبین ، مخالفت با ظلم و تعدی به روشنی به چشم می خورد. ایشان با صراحت می فرمایند : دستورات مذهبی ما که مترقی ترین دستورات است راه ما را معین فرموده است. ما با آن دستورات و تحت رهبری بزرگ مرد دنیا، محمد - صلی الله علیه و آله، با تمام قدرتهایی که بخواهند کنند به مملکت ما، مبارزه خواهیم کرد.  » بنا بر این ، مبارزه امام خمینی (ره) با رژیم استبدادی پهلوی در ایران و آمریکا و رژیم اشغالگر صهیونیستی ، ناشی از پایبندی ایشان به ارزشهای اسلامی بود که رفتن زیر بار ستم را ناصحیح و ناپسند می شمرَد و خواستار مبارزه با ظالم و ستمگر است.


  پیام تسلیت رحلت امام خمینی و قیام 15 خرداد

متن رحلت امام و 15 خرداد پیام تسلیت رحلت امام خمینی و قیام 15 خرداد

  رحلت امام خمینی (ره) و 15 خرداد قیام مردم مومن و مسلمان ایران در 15 خرداد سال 42 و همینطور ارتحال امام خمینی ره در 14 خرداد سال 1368, به این دو روز در تقویم مردم ایران جایگاه ویژه ای بخشیده است.
یادآور قیامی مردمی و پر کشیدن رهبری دلسوز و شجاع از میان مردم و پیوستن به درگاه ابدیت

تسلیت ارتحال امام خمینی

سی و یكمین سالگرد ارتحال ملکوتی حضرت امام (ره) و قیام خونین 15 خرداد بر ملت شریف ایران و تمامی عاشقان و رهروان ولایت تسلیت و تعزیت باد.

14 خرداد، سالروز ارتحال امام راحل و قیام خونین 15 خرداد را که نقطه عطفی در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی ایران محسوب می گردد، گرامی داشته و با پاسدار آرمانهای والای بنیان گذار انقلاب و خون پاک شهدا باشیم و تحت لوای فرامین مقام عظمای ولایت، برای اعتلای این نظام مقدس و سرافرازی ایران اسلامی تلاش نمائیم.

تسلیت رحلت امام خمینی و قیام 15 خرداد

در آستانه فرا رسیدن نیمه خرداد شاهد بیش از پیش به ثمر نشستن آرمان های والای بنیانگذار جمهوری اسلامی با عبور از مرز های جغرافیای به عمق دلهای سایر آزادی خواهان جهان هستیم.بدون شک تجلیل و تکریم امام راحل عظیم الشأن و تعظیم شخصیت والای ایشان مایه انسجام ملت و ادای دین به همه ی کسانی است که طی سالیان طولانی در راه تحقق آرمان های انقلاب اسلامی جانفشانی نموده اند. امروز همگان باید بدانیم راز و رمز بقا و تکامل خط و راه امام در وحدت و انسجام ملی نهفته است.

 14 و 15 خرداد

در 15 خرداد سه عنصر وجود داشت. یکی عنصر مردم بود، یکی عنصر رهبر و امام بود و سومی عنصر انگیزه ی مذهبی و روح شهادت طلبی و فداکاری برای خدا بود. نطفه ی انقلاب ما با این سه عنصر بسته شد

ارتحال امام و 15 خرداد

15 خرداد؛ یادآور روزی است که ملت مسلمان ایران در دفاع از ارزش های اسلامی و ولایی سینه سپر کردند و در مقابل آماج گلوله های رژیم سفاک پهلوی سرافرازانه ایستادند تا اسلام و ارزش های ناب اسلامی باقی و ماندگار باشد.

پیام ۱۵ خرداد

سی و یكمین سالگرد ارتحال ملکوتی معلم و طبیب دلها در حالی به سوگ آن سفر کرده می نشینیم که به واسطه لطف بیکران الهی ، رهبری فرزانه و درس آموخته مکتب امام خمینی رضوان الله تعالی علیه سکان هدایت و رهبری ملت آزاده ایران و مسلمانان جهان اسلام را بر عهده گرفته و در پرتو عنایات حضرت ولی عصر ارواحنا له الفدا به منزلگاه سعادت هدایت می نماید و ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ نیز نقطه عطفی در تاریخ مبارزات ملتی علیه استبداد و استعمار است که با نام و اندیشه و راه امام خمینی رحمه الله علیه پیوندی جاودانه دارد. راهش مستدام و پر رهرو باد.

تسلیت رحلت امام خمینی و قیام 15 خرداد

سالگرد ارتحال بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) و قیام خونین 15 خرداد بر ملت شریف و متعهد ایران اسلامی تسلیت و تعزیت باد.

نام انقلاب شکوهمند اسلامی ایران همواره با نام رهبر حکیم و قاطع، حضرت امام خمینی(ره) عجین شده است. بزرگ مردی که تنها به پشتوانه ایمان و اعتقاد و آزادگی و به مدد محبت همیشه ماندگارش در دلهای ایرانیان، کاخ حکومت ستم شاهی را ویران کرد و فصل نوینی فراروی تاریخ ایران گشود.

 رحلت امام و 15 خرداد

قیام خونین 15 خرداد نیز نقطه عطفی در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی ایران است. روزی که جمعی از مردان و ن انقلابی و ایثارگر جان خویش در طبق اخلاص نهاده و به تأسی از مولای خود حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) و با نثار خون خود سند آزادگی و استقلال مردمان این مرز و بوم را امضاء کردند.


سالروز شهادت دكتر مصطفی چمران

 

سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران

 

سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران

 

سخن گفتن از شهیدی با ابعاد گوناگون، ‌از اسوه ‏ای كه جمع اضداد بود، از آهن و اشك، ‌از شیر بیشه نبرد و عارف شب‏های قیرگون، از پدر یتیمان و دشمن سرسخت كافران ، بسیار سخت بلكه محال است سخن گفتن از شهید دكتر مصطفی چمران، این مرد عمل و نه مرد سخن، این نمونه كامل هجرت، جهاد و شهادت، این شاگرد مكتب علی(ع)، این مالك ‏اشتر جنوب لبنان و حمزه كربلای خوزستان ، سخت و دشوار است.

 

چرا كه حتی نمی‏توان یكی از ابعاد وجودی مصطفی چمران را آنگونه كه هست، توصیف كرد و نباید انتظار داشت كه بتوانیم تصویر كاملی در این مختصر از او ترسیم نمود ، كه مردان و رهروان راه علی(ع) و حسین(ع) را با این كلمات مادی و معیارهای خاكی نمی‏شود توصیف نمود و سنجید. به انگیزه سالگرد شهادت افتخار آفرین و انسان‏ سازش، ضروری است تا آنجا كه مقدور است در شناخت ، ارائه افكار وبیان  راه  و اعمال او كوشش كنیم .

 

این مروری است گذرا و سریع، بر حیات كوتاه اما پرحادثه ،  سراسر تلاش، ایثار، عشق و فداكاری شهید دكتر مصطفی چمران .آخرین روز خرداد ، مصادف است با سالگرد شهادت دکتر مصطفی چمران. سالها از آرام گرفتن دکتر مصطفی چمران می گذرد. روزهای تکاپو و از پشت صخره ای به پشت صخره دیگر پریدن و پناه گرفتن و زمان  جنگ های سرنوشت ساز پایان یافته  و اکنون یاد و خاطره این سردار بزرگ اسلام همچنان باقی است.

 

 

سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران

 

 

در سال 1311 شمسی در محله سرپولک ، بازار آهنگرهای تهران در خانواده ای مذهبی، فرزندی به دنیا آمد که او را مصطفی نامیدند. وی دوران ابتدایی را در مدرسه انتصاریه محله پامنار گذراند و دوره متوسطه را در دبیرستان البرز و دارالفنون به پایان رسانید و با ورود به دانشکده فنی در رشته الکترومکانیک تحصیلات عالی خود را آغاز کرد و به عنوان شاگرد اول این دانشکده فارغ التحصیل و در همانجا به مدت یکسال مشغول تدریس شد.مصطفی چمران به سبب علاقه شدیدی که به یادگیری مسائل مذهبی داشت از 15 سالگی در درس تفسیرآیت الله طالقانی و دروس منطق و فلسفه شهید مطهری شرکت داشت  و از این رهگذر بهره های فراوانی برد.

 

مصطفی چمران به هنگام تحصیل در دانشکده فنی ، به عضویت انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران در آمد و از اعضای  فعال این انجمن شد و در جریانات ملی شدن صنعت نفت و مبارزات پس از آن فعالانه شرکت  داشت .

 

دکتر مصطفی چمران در سال 1332 ه. ش با استفاده از بورس تحصیلی دانشجویان ممتاز ، جهت ادامه تحصیل عازم آمریکا شد و در دانشگاه کالیفرنیا، تحصیلات خود را آغاز کرد. دکتر مصطفی چمران با دریافت ممتازترین درجه علمی که همراه با تحسین بسیاری از صاحبنظران بود درجه دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما را اخذ کرد.

پس از واقعه 15 خرداد 1342، تصمیم به مبارزه مسلحانه با رژیم گرفت و به همین منظورعازم مصر شد و مدت دو سال دوره آموزشهای چریکی وجنگهای پارتیزانی را گذراند.

 

دکتر مصطفی چمران سپس عازم لبنان شد و با کمک امام موسی صدر که سمت نمایندگی امام ( ره ) را در لبنان داشت، گروه " حرکت محرومین" را بنا نهاد و جناح نظامی آن را که به جنبش امل موسوم است، پایه گذاری کرد و پس از سازماندهی جنبش " امل " ، حملات بیشماری را بر علیه مواضع صهیونیزم اشغالگر و راستگرایان فالانژ وابسته انجام داد و خواب راحت را از چشمان غاصبان صهیونیستی ربود و توفیق یافت که خدمات ارزنده و بسیاری را به امت اسلام انجام دهد.

 

با پیروزی انقلاب اسلامی، دکتر چمران پس از 23 سال دوری از وطن به ایران بازگشت ونخستین گروه ازسپاه پاسداران را در سعدآباد تشکیل داده و به آموزش آنان پرداخت.



سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران

 

 

دکتر چمران پس از بروز غائله پاوه به همراه شهید سرلشگر ولی فلاحی به آن منطقه عزیمت کرد . هلی کوپتر چمران و همراهان در میان حلقه محاصره گروهکهای ضد انقلاب افتاد و زیر آتش شدید آنها وارد پاوه شد و به یاری پاسدارانی شتافت که در حلقه محاصره گیرافتاده بودند ، و در این زمان فرماندهی منطقه از سوی امام (ره ) به وی سپرده شد.

دکتر مصطفی چمران ِ حماسه ساز در عرض 15 روز همه شهرها ، راهها و مواضع استراتژیک منطقه را آزاد و کردستان از این مرحله به سلامتی گذر کرد.

 

پس از این پیروزی درخشان،دکتر مصطفی چمران از سوی امام رحمة الله به وزارت دفاع منصوب شد و سپس در اردیبهشت 1359، به سمت نمایندگی و ناظر امام در شورای عالی دفاع نصب گردید و در کنار آیت الله ای نماینده دیگر امام در این شورا، به امور دفاعی و نظامی مملکت پرداخت.

 

دکتر مصطفی چمران در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی در سال 1359، به عنوان نماینده مردم تهران انتخاب و در این سنگر مشغول خدمت شد. با شروع جنگ تحمیلی عراق، دکتر چمران در معیت آیت الله ای با اجازه امام (ره ) عازم جبهه های جنگ شد و درست شب بعد از ورود به خوزستان، اولین حمله چریکی خود را به همراه تعدادی از نیروهای اسلام علیه تانکهای دشمن که تا نزدیکی اهواز رسیده بودند انجام داد و همین عملیات باعث شد تا نیروهای دشمن کیلومترها عقب نشینی کنند.

 

دکتر مصطفی چمران ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشکیل داد و واحد مهندسی بسیار فعالی را فراهم کرد که در یک مورد، با نصب پمپهای بسیار قوی ، آب رودخانه کارون را پمپاژ و با ساخت کانالی به طول 20 کیلومتر و عرض 100 متر این آب را به درون این کانال سرازیر کردند و باعث شدند تا تانکهای دشمن برای فرار از زمینهای باتلاقی، کیلومترها عقب نشینی کرده و از فکر تسخیر اهواز خارج شوند و این همه در مدت یک ماه صورت پذیرفت.

 

از دیگر کارهای اساسی دکتر مصطفی چمران، ایجاد هماهنگی بین نیروهای سپاه و ارتش و نیروهای مردمی بود که دوشادوش همه درعملیات ها دلاورانه می جنگیدند.

دکتر مصطفی چمران در تاریخ 30 خرداد 1360، یک روز قبل از شهادت خود در اهواز و در جلسه شورای عالی دفاع برای آخرین بار شرکت کرد و پس از آنکه خبر شهادت فرمانده نیروها ی دهلاویه، ایرج رستمی را در سحرگاه 31 خرداد دریافت کرد به سرعت فرد دیگری را برای فرماندهی انتخاب وبا خود به دهلاویه برد.

 

او به سمت سوسنگرد به راه افتاد و در پشت نزدیکترین خاکریز درمقابل نیروهای عراقی قرارگرفت.خمپاره ها چپ و راست در اطراف او به زمین می خوردند ، ناگهان خمپاره ای در نزدیکی او منفجر شد و وی از ناحیه پشت سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به مقام رفیع شهادت نایل آمد.


                                             روح بلند و آسمانی اش قرین رحمت واسعه ی الهی باد .


شهادت امام محمد باقر در سال ۹۹

امام محمد باقر :  تاریخ شهادت امام محمد باقر در سال 99  7 مرداد است  شهادت امام محمد باقرعلیه السلام [ ٧ ذوالحجه ] است. سالروز شهادت امام محمد باقر در سال جدید برابر با هفدهم مرداد ماه میباشد. در ادامه مقاله با اندکی از زندگینامه و پیام هایی برای تسلیت شهادت ایشان در خدمت شما هستیم. با ما همراه باشید.

تاریخ شهادت امام محمد باقر در سال 99 ؟

7 مرداد شهادت امام محمد باقرعلیه السلام [ ٧ ذوالحجه ] میباشد.

 

شعر امام باقر

شعر کودکانه شهادت امام باقر

مولا مولا ، ای آبروی دین ، خورشید پنجمین
ای آسمونی پا نکش ، این قدر روی زمین
ای جان من ، چی شد که پاره جیگری
یاس بودی تو ، حالا شدی نیلوفری
لب تشنه ای ، تو این دمای آخری
حکایت غربت تست ، روضه ی ده سال منا
گریز روضه های تو ، میره به سمت کربلا

 مطلب در مورد شهادت امام باقر

میشود چشم من (پر ز اشک از غمت) یا باقر
گشته هفت آسمان (سیه از ماتمت) یا باقر
میزند زهر شرر (بر تن و جان تو) یا باقر
میروی سوی حق (ای به قربان تو) یا باقر
عالم علمی ، پور سجادی
قال باقر شد ، بهر ما هادی
صد هزار عابد ، عبدتان آقا
ما همه قطره ، تا تویی دریا
یا محمد باقر یا مولا

شهادت امام باقر علیه السلام

مسموم شدن امام باقر علیه السلام

آن چه مسلم است این است که امام باقر علیه السلام با طرح مرموز و مخفیانه هشام بن عبدالملک، مسموم شده و به شهادت رسید، ولی عامل و چگونگی آن به روشنی مشخص نیست. بعضی می نویسند: ابراهیم بن ولید بن یزید بن عبدالملک (پسر برادر زاده هشام) آن حضرت را مسموم نمود. و بعضی می نویسند: زید بن حسن به دستور هشام، زهر را به زین اسب مالید و اسب را به حضور امام باقر علیه السلام آورد، و اصرار کرد که آن حضرت بر آن سوار گردد، آن حضرت ناگزیر بر آن سوار شد و آن زهر در بدن او اثر کرد، به گونه ای که ران هایش متورم شد و سه روز به سختی در بستر بیماری افتاد و سرانجام به شهادت رسید.

آن حضرت ساعات آخر عمر، کفن های خود را که پارچه سفیدی که با آن احرام به جا آورده بود مشخص نمود.

 

پیام تسلیت شهادت امام محمد باقر (ع)

خسته در بند غمم بال و پرم می سوزد

نفسم با جگر شعله ورم می سوزد
با دلم زهر چه کرده ست خدا می داند
جگرم نه که زپا تا به سرم می سوزد
شهادت امام محمد باقر(ع) تسلیت باد

 شهادت محمد باقر ع

تنها تر ین غر یب دیار مد ینه بود
او مرد علم و زهد و وقار و سکینه بود
صد باب علم از کلماتش گشوده شد
در بین عالمان به خدا بی قرینه بود
شهادت امام محمد باقر(ع) تسلیت باد

***********************************************

منم کشته از زهر کینه
عزایم باشد بی قرینه
به حال من گرید مدینه واویلا
جگرم، باشد پاره پاره ازظلم دشمن
بگرید برمن هرگلی درگلشن

***********************************************

بـه سر مـی پـرورانم من هوای حضرت بـاقر(ع)
بـه دل باشد مرا شوق لقای حضرت باقر(ع)
زعشقش جان من بر لب رسیده کس نمی دانـد
کـه نبود چاره ساز من سوای حضرت باقر(ع)

***********************************************

ای حجت الله بر زمین برما امام پنجمین
حق از تو ظاهر امام باقر
شهادت توسوزبکای ما شد
شور طنین یا لیتنای ما شد
شهر مدینه دارالعزای ما شد

***********************************************

یک عمر سوخت قلب تو از کینه هشام
آن دشمن سیاه دل بی حیای تو
تنها نه در عزای تو چشم بشر گریست
گریست آن دشمن سیاه دل بی حیای تو
شهادت امام محمد باقر(ع) تسلیت باد

***********************************************

مولا مولا ، ای آبروی دین ، خورشید پنجمین
ای آسمونی پا نکش ، این قدر روی زمین
ای جان من ، چی شد که پاره جیگری
یاس بودی تو ، حالا شدی نیلوفری
لب تشنه ای ، تو این دمای آخری
حکایت غربت تست ، روضه ی ده سال منا
گریز روضه های تو ، میره به سمت کربلا

***********************************************

ز بهر رفع حاجات و نیاز خویش گردیده
سلاطین جهان یکسر گدای حضرت باقر
زبان از وصف او لکن، قلم از مدح او عاجز
که جز حق کس نمی ‏داند بهای حضرت باقر
شهادت امام محمد باقر(ع) تسلیت باد

***********************************************

 

متن روضه امام باقر

زندگینامه امام محمد باقر

 

باقر آل رسولم
نجل زهرای بتولم
پاره شد ، قلبم از ، زهر کینه
جان سپردم به شهر مدینه

***********************************************

اشعار شهادت امام محمد باقر علیه السلام

میشود چشم من (پر ز اشک از غمت) یا باقر
گشته هفت آسمان (سیه از ماتمت) یا باقر
میزند زهر شرر (بر تن و جان تو) یا باقر
میروی سوی حق (ای به قربان تو) یا باقر

عالم علمی ، پور سجادی
قال باقر شد ، بهر ما هادی
صد هزار عابد ، عبدتان آقا
ما همه قطره ، تا تویی دریا
یا محمد باقر یا مولا

 نقاشی امام محمد باقر

می‌رسد بر مشام (عطر و بوی بقیع) یا باقر
مرغ دل میزند (پر به سوی بقیع) یا باقر
غربتت محرز است (در جوار نبی) یا باقر
از این آل سعود (گله داره نبی) یا باقر
می‌شود روزی ، قبرتان آباد
گریه و روضه ، در بقیع آزاد
میکنیم صحن و ، گنبدی احداث
ما غلامان ، حضرت عباس
یا محمد باقر یا مولا

تاریخ شهادت امام محمد باقر در سال  99

خاطره داری از (داغ دشت بلا) یا باقر
ما شنیدیم ولی (دیده ای روضه ها) یا باقر
دیده ای قتلگاه (رقص سرنیزه ها) یا باقر
دیده ای آتش و (غارت خیمه ها) یا باقر

پیکری بر خاک ، ناله ی افلاک
شد تن جدت ، بی سر و صد چاک
راس پاکش را ، یک حرامی برد
دیر سم اسب ، سینه می‌شد خرد
یا ابا عبدالله ثارالله

شاعر : استاد سازگار

 عکس امام باقر

کسی که بود شکافندۀ تمام علوم
هزار حیف که از زهر کینه شد مسموم

سر تو باد سلامت ایا رسول الله
وصِّی پنجم تو کشته شد ولی مظلوم

گهی به زخم زبان قلب حضرتش خستند
گهی به خانه اش از کینه خصم برد هجوم

بسان مادر و آباء رنج دیدۀ خویش
همیشه بود زحقّ و حقوق خود محروم

به غربت علی و خاندان اوسوگند
امام ما زجهان رفت با دلی مغموم

هماره قصّۀ مظلومی اش بخاک بقیع
بود زغربت قبرش برای ما معلوم

زدردهای نهانی که بود در دل او
کسی نداشت خبر غیر خالق قیّوم

حیات او همه با درد و رنج و غصّه گذشت
که بود ظلم به اولاد مصطفی مرسوم

نه طاقت است زبان را به وصف غم هایش
نه قدرت است قلم را مه تا کند مرقوم

بگو به امّت اسلام، این سخن (میثم)
به مرگ حضرت باقر یتیم گشت علوم

 

شاعر : حاج امیر عباسی

 

امام محمد باقر

نحوه شهادت امام محمد باقر

زمین و آسمان ای شیعه در حزن و غم است امشب
همه اوضاع عالم زین مصیبت در هم است امشب
امام پنجمین شد کشته از زهر هشام دون
مدینه غم سرا از این غم و زین ماتم است امشب

 عکس شهادت امام محمد باقر

شهادت امام محمد باقر در سال ۹۹

می‌رسد بر مشام (عطر و بوی بقیع) یا باقر
مرغ دل میزند (پر به سوی بقیع) یا باقر
غربتت محرز است (در جوار نبی) یا باقر
از این آل سعود (گله داره نبی) یا باقر
می‌شود روزی ، قبرتان آباد
گریه و روضه ، در بقیع آزاد
میکنیم صحن و ، گنبدی احداث
ما غلامان ، حضرت عباس
یا محمد باقر یا مولا


امام هادی علیه السلام

علی بن محمد علیه السلام مشهور به امام هادی و امام نقی و امام علی النقی امام دهم شیعیان است. آن حضرت در سال 212 ق دیده به جهان گشود و در سال 220 ه.ق امامت شیعه از پدر بزرگوارشان به آن حضرت منتقل شد. مدت امامت آن حضرت حدود 34 سال است و در سال 254 ه.ق به دست معتمد عباسی به شهادت رسیدند.

امام-هادی.jpg
مقامامام دهم
نامعلی
القابهادی، نقی
کنیهابوالحسن
پدرامام جواد علیه السلام
مادرسمانه
زادروز15 ذی الحجه سال 212 هجری قمری
زادگاهمدینه
مدت امامت34سال
مدت عمر42 سال
تاریخ شهادت3 رجب سال 254 هجری
علت شهادتمسمویت توسط زهر
قاتلمعتز عباسی لعنه الله
مدفنسامرا

ولادت

حضرت امام هادی علیه السلام در نیمه ماه ذی الحجه سال 212 ق (به روایتی دیگر در 5 رجب) در شهر صریا (واقع در مدینه) دیده به جهان گشود.[۱] پدر ایشان حضرت امام محمدتقی جوادالائمه علیه السلام و مادرشان بانویی فاضله و عفیفه به نام سمانه مغربیه است.[۲] نام مبارک ایشان علی از القابشان هادی، نقی، عالم، فقیه، امین، موتمن، طیب و متوکل؛ و کنیه شان ابوالحسن می باشد. که به ایشان ابوالحسن ثالث می گفتند.[۳]

امامت

اوضاع ی زمان امام هادی علیه السلام

امام علی النقی الهادی علیه السلام در سال 220 ق در مدینه به امامت رسیدند. آن حضرت 13 سال اول امامت خود را در آن شهر سپری نمود و ضمن بهره رسانی معنوی و علمی به شیعیان، به امور آّنان رسیدگی می کردند تا این که متوکل (خلیفه ی وقت) که در دشمنی با ائمه اطهار علیهم السلام مشهور بود، به خاطر هراسی که از نفوذ و محبوبیت امام در جامعه داشت ایشان را از مدینه به سامرا فراخواند زیرا احساس می کرد که باید امام را از نزدیک تحت نظر بگیرد. پس از آمدن امام به سامرا، اگرچه ایشان ظاهرا آزاد بود اما متوکل» منزلشان را طوری انتخاب کرده بود که همواره تحت نظر باشند. او به طور مرتب دستور تفتیش منزل ایشان را صادر می کرد و تمام دیدارها و رفت و آمدها توسط نیروهای حکومتی کنترل می شد.

او جو بسیار خفقان آمیزی را بر جامعه حکمفرما کرده بود و سختگیری و فشار زیادی را بر شیعیان اعمال می کرد:

او علویان را در محاصره ی اقتصادی قرار داده بود. به شاعران درباری مال فراوانی می داد تا در اشعار خود به ائمه علیه السلام بی احترامی کنند و اکثر سادات جلیل القدر آن زمان را دستگیر و زندانی کرده بود. از هولناکترین اقدامات او در دوره ی حکومتش، انهدام و تخریب مرقد امام حسین علیه السلام بود. اوضاع معیشتی مردم و خصوصا علویان در زمان خلفای عباسی مخصوصا متوکل و بقیه ی خلفای هم عصر امام هادی علیه السلام، بسیار دشوار بود زیرا آنان بیت المال مسلمین را صرف خوشگذرانی هایی می کردند که به گواهی تاریخ، هزینه‌های مربوط به آنها بی سابقه بوده است.

فعالیت‌های امام علیه‌السلام

مرقد مطهر امام هادی علیه السلام در سامرا فرزند بزرگوارشان امام حسن عسگری علیه السلام نیز در همین بقعه مدفونند

امام هادی علیه السلام با این که شدیدا تحت نظر بود، اما از پای ننشست و فعالیت های خود را به شیوه ای مطابق اوضاع زمان خویش به پیش برد. از مهمترین فعالیت های ایشان این بود که به مردم از راه های گوناگون آگاهی داده و منصب امامت و مقام علمی خود را در طی سخنان خویش و در مناظرات و پرسش و پاسخ های علمی، آشکار کرده و تثبیت کنند. همچنین عدم مشروعیت حکومت بنی عباس را تبیین می کردند. یکی دیگر از محورهای فعالیت امام، آماده کردن مردم و شیعیان نسبت به غیبت حضرت مهدی علیه السلام بود. البته ایشان با نهایت احتیاط و جلوگیری از حساس شدن حکومت، این موضوع را به طور سربسته در ضمن سخنان خویش ذکر می فرمودند.

برخورد امام با فرقه‌ها و مکاتب زمان خود

در حکومت بنی عباس از طرف خلفا به مسائل علمی و فرهنگی تمایل نشان داده می شد. در این زمان بسیاری از کتب سایر ملل به عربی ترجمه شد و همین امر موجب شد افکار مردم و اوضاع علمی جامعه متحول شود.

همچنین مکاتب کلامی مانند اشاعره و معتزله رونق گرفته بود و شبهاتی مانند جسمیت خداوند، جبرگرایی مطلق یا اختیار مطلق، حادث یا قدیم بودن قرآن و. مطرح می شد که موضع گیری امام هادی علیه السلام و پاسخ ایشان به چنین شبهاتی، اولا اصالت و حقانیت مواضع شیعه را نشان می داد و ثانیا مسلمین را از گرفتاری در دام چنین شبهاتی حفظ می کرد.


شهادت امام هادی علیه السلام

آن حضرت در شهر سامرا به شهادت رسیدند. در مورد شهادت امام هادی علیه السلام و قاتل آن حضرت اختلاف است: برخی معتمد عباسی را قاتل آن حضرت میدانند (یعنی این واقعه در زمان خلافت معتمد رخ داده است) و به عقیده ی برخی دیگر معتز عباسی، فرمان قتل آن بزرگوار را صادر و معتمد آن را اجرا کرد. (یعنی این واقعه در زمان خلافت معتز روی داده است.)

پس از شهادت، امام حسن عسکری علیه السلام بر پیکر مطهر پدر خویش نماز گزارد و پس از تشییع جنازه، ایشان را در منزل خویش به خاک سپردند.

زیارت جامعه‌ی کبیره

از امام هادی علیه السلام چندین دعا و زیارت نامه برجای مانده است که از مشهورترین آنها زیارت جامعه ی کبیره است. این زیارت دارای سند صحیح بوده و از نظر بلاغت نیز در بالاترین درجه قرار دارد. شروح متعددی به فارسی و عربی بر این زیارت نوشته شده است. زیارت جامعه ی کبیره متضمن مفاهیمی بسیار عالی و مطالبی بدیع است.

از دیگر زیارات بر جای مانده از امام هادی علیه السلام، زیارت غدیر است که در آن هم خصوصیات و ویژگی های حضرت علی علیه السلام و هم حادثه ی غدیر ذکر شده است.

برخی از سخنان امام هادی علیه‌السلام

الدُّنْیا سُوقٌ رَبِحَ فیها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ؛ دنیا همانند بازارى است كه عدّه اى در آن سود مى برند و عدّه اى دیگر ضرر و خسارت متحمّل مى شوند».[۶]

النّاسُ فِى الدُّنْیا بِالاْمْوالِ وَ فِى الاَّْخِرَةِ بِالاْعْمالِ؛ مردم در دنیا به وسیله ثروت و تجملات شهرت مى یابند ولى در آخرت به وسیله اعمال محاسبه و پاداش داده خواهند شد». [۷]

مَنْ رَضِىَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السّاخِطُونَ عَلَیْهِ؛ هر كه از خود راضى باشد بدگویان او زیاد خواهند شد». [۸]

اِنّ اللّهَ جَعَلَ الدّنیا دارَ بَلْوى وَالاْخِرَةَ دارَ عُقْبى، وَ جَعَلَ بَلْوى الدّنیا لِثوابِ الاْخِرَةِ سَبَباً وَ ثَوابَ الاْخِرَةِ مِنْ بَلْوَى الدّنیا عِوَضا؛ همانا خداوند، دنیا را جایگاه بلاها و امتحانات و مشكلات قرار داد؛ و آخرت را جایگاه نتیجه گیرى زحمات، پس بلاها و زحمات و سختى هاى دنیا را وسیله رسیدن به مقامات آخرت قرار داد و اجر و پاداش زحمات دنیا را در آخرت عطا مى فرماید».[۹]

الْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طلب الْعِلْمِ، داعٍ إلىَ الْغَمْطِ وَالْجَهْلِ؛ خودبینى و غرور، انسان را از تحصیل علوم باز مى دارد و به سمت حقارت و نادانى مى كشاند».[۱۰]



یکی از خصلتهای برجسته شهیدبرونسی،توکل بود.

میگفت:"شما فکر می کنید همین حساب ها و نقشه ها وتحلیل هاستکه شما را در جنگ پیروز می کند؟خیر."

یادم هست در یکی از جلسات کهتعدادی از فرماندهان رده بالای ارتش و سپاه هم حضور داشتند.

هرکسی بلند شد و دررابطه با مانورش صحبت می کرد.یکی از فرماندهان جوری صحبت کرد

که از مجموع صحبتهایش این برداشت می شد که مثلا فلان جا مشکل است.

این جا فلان است وان جا.

نوبت شهید برونسی که رسید،طبقعادتی که داشت هفت هشت دقیقه آیه و حدیث می خواند

وترجمه میکرد وبعد گفت:

"هی نگویید نمی شود،هینگویید ماچه می خواهیم و چه نمی خواهیم.مگر موفقیت هایی که تاحالا داشته ایم

بااین امکانات بوده؟

مگر امام نفرمود مثل امام حسیندر جنگ وارد شدیم.مثل امام حسین هم باید به شهادت برسیم؟

با این منطق می شود جنگکرد،والا اگر مقتیسه بکنید که تجهیزات نظامی ما اصلا با امریکا و. قابل ملاحظهنیست."

یک روحیه اینجوری داشت که مختص جنگ تحمیلی خودش بود




به نظر من شهید برونسی و امثال او را باید نماد یک چنین حقیقتی به حساب آورد، حقیقت پرورش انسان های بزرگ با معیارهای الهی و اسلامی، نه با معیارهای ظاهری و معمولی. به هر حال هر چه از این بزرگوار و از این بزرگوارها تجلیل بکنید زیاد نیست و بجاست.

"امام ای"



شهادت آیت الله شیخ فضل الله نوری


زندگی نامه

شیخ فضل الله نوری و سیّد عبدالله بهبهانی از رهبران مشروطه بودند كه به دست روشنفكران، به ترتیب اعدام و ترور شدند.

قلم به دستان غرب زده و شرق زده ی روشنفكر برای تخطئه و بدنام كردن رهبران واقعی انقلاب مردمی ایرانیان مسلمان – كه سعی در رهایی از سلطه ی زورگویان استبدادی و پرهیز از تجدد گرایی ضد دینی داشتند – از هیچ كوششی دریغ نورزیدند. البته شیخ فضل الله، در این عرصه مورد حقد و كینه ی بیشتری قرار گرفت، زیرا او تنها شخصیت دوران خود بود كه به چهره ی واقعی فرنگ برگشتگان به اصطلاح روشنفكر پی برده و آنان را رسوا می كرد، بنابراین خشم آنان هرگز از شیخ كاهش نیافت و هم اكنون نیز در كتب مختلف چهره ی این روشنفكر واقعی مسلمان را مورد هتاكی و بی احترامی قرار می دهند. روزی او را انگلیسی، دیگر روز روسی، گاهی ریاست طلب و گاه درباری، رشوه گیر، مخالف مشروطه و هوادار رژیم استبدادی معرفی می كنند.

شیخ فضل الله در سال 1259 هـ.ق در نور مازندران دیده به جهان گشود. پس از طی مراحل ابتدایی تحصیل، برای تكمیل دروس خود در اوایل جوانی به نجف اشرف رفت و در سال 1292 هـ.ق با مهاجرت به سامرا در زمره ی شاگردان درجه ی اول میرزای شیرازی، بزرگ مرد و قهرمان مبارزه با استعمار انگلستان در آمد و از محضر وی استفاده های فراوان برد. سرانجام نیز در سال 1300 هـ.ق جهت تبلیغ معارف اسلامی عازم ایران شد و در تهران اقامت گزید.






بهترین جلوه‎گاه برای شناخت شخصیت وجودی زینب (سلام الله علیها) همان سفر تاریخی کربلا و مطالعه واقعه عاشورا و به دنبال آن خواندن داستان اسارت آن بزرگوار و همراهان او و چگونگی برخورد با ستمگران زمان است که تاریخ جزییات آن را برای ما نقل کرده است ولی در بسیاری از موارد زندگی این بزرگوار کوتاهی کرده و در بیشترین دوران عمر پرثمر آن بانوی بزرگ اسلام در سکوت مانده است. به گوشه‎هایی از فضایل ایشان توجه کنید.


ایمان راسخ حضرت زینب علیهاالسلام
اولین و مهمترین خصلت آن بانو محبت و عشق وافری است که به ذات احدیت دارد تا بتواند همه کس و همه چیز را در محضر او ذوب کند و حتی خویشتن خویش را هم نبیند. در مقابل ایمان و اعتقاد به خداوند همین بس که همه مصائب را برای او در راه رضای حق تحمل می‌کند و همه اینها را چون از سوی معبود است، زیبا می‌بیند. وقتی در کوفه ابن زیاد از او سوال می‌کند: کار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟» در جواب می‌فرماید: چیزی جز زیبایی ندیدم.» زیرا که این حرکت در راستای حق و حقیقت و جاودانگی بود.

 

شهادت یک انسان کامل در نظر اولیاء خدا جمیل است نه برای این که جنگ کرده و کشته شده است. بلکه جنگ و قیام برای خدا بوده است. آن گاه که حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بدن پاره پاره برادر را در گودال قتلگاه مشاهده می‌کند با تضرع در پیشگاه خدا می‌گوید: اللهم تقبل منا هذا القربان.»
این اوج معرفت و ایمان است و عظمت روح را می‌رساند که چون در راه خداست، تحمل آن آسان است.

 

 بیشتر بخوانید: چگونگی شهادت‌ فرزندان زینب کبری(س)

 

 عبادت زینب سلام الله علیها
عبادت غرض اصلی آفرینش است و امام معصوم سمبل و تجلی این غرض؛ و هرچه یک انسان عابدتر باشد با حرکت آفرینش هماهنگ‌تر و با معصوم مانوس‌تر می‌شود. شاید علت انس حضرت زینب (سلام الله علیها) با برادرش امام حسین (علیه السلام) جلوه‌ای از این عبادت باشد.
حضرت امام حسین علیه السلام در هنگام وداع به زینب کبری فرمود: خواهرم در نماز شبت مرا به یاد داشته باش.» و نیز از امام سجاد علیه السلام نقل شده است: عمه‌ام زینب در مسیر اسارت از کوفه به شام هم فرایض و هم نوافل خود را به جای می‌آورد و غفلت نداشت. فقط در یکی از منازل به خاطر شدت ضعف و گرسنگی، نشسته نماز خواند که بعد معلوم شد، سه روز است غذا میل نکرده، زیرا به هر اسیر شبانه روز یک گرده نان می‌دادند و عمه‌ام سهمیه خود را بیشتر اوقات به بچه‌ها می‌داد.»

نوشته‌اند هیچ‎گاه تهجد و نماز شب این بانوی بزرگ ترک نشد. در فرهنگ قرآنی نافله چیزی است که زیاده بر واجب است و از روی تفضل و تبرع انجام می‌گیرد.



رحلت پیامبر اکرم (ص) و شهادت امام مجتبی (ع)

بسم الله الرحمن الرحیم
صلی الله علیك یا رسول الله و علی آل بیتك الطاهرین
۲۸ماه صفر سالروز رحلت سید انبیاء و برترین آفریده خدا محمد مصطفی (صلی الله علیه و اله و سلم) است. وجود مقدسی كه خداوند متعال تمام جهان را به یمن او و عترت پاكش آفرید و نور او اول مخلوق خداوند است. پیامبری كه خداوند حكیم بارها در قرآن كریم او را ستوده است.
سخن در فضایل و مناقب آن حضرت بسیار است،اما آنچه در این مقام باید گفت عظمت مصیبت خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) است؛ تا آنجا كه امام باقر (علیه السلام) در روایتی چنین می فرماید: من أصیب بمصیبة فلیذكر مصابه بالنبی (صلی الله علیه و آله) فانه من أعظم المصائب» (كافی ج۳ ص۲۲۰ )
هر كس به مصیبتی گرفتار شد، پس باید مصیبت خود را نسبت به پیامبر الانبیاء (صلی الله علیه و آله) بیاد آورد پس همانا كه مصیبت پیامبر از بزرگترین مصیبتهاست.
در روایات ما گزارشهای متعددی از آخرین روزهای حیات شریف رسول خدا الانبیاء (صلی الله علیه و آله) و نیز آخرین لحظات آن حضرت نقل شده است از جمله:
صحیح بخاری معتبرترین كتاب اهل سنت چنین نقل می كند: زمانی كه حال تب بر پیامبر شدید شد فرمود: كاغذی بیاورید تا برایتان نوشته ای بنویسم كه پس از آن گمراه نشوید. عمر گفت: تب بر پیامبر خدا غالب شده است وكتاب خدا نزد ماست و برای ما كافی است. پس اصحاب حاضر در جلسه با هم اختلاف پیدا كردند و بگو مگو زیاد شد. پیامبر فرمودند: از نزد من برخیزید و شایسته نیست در نزد من تنازع كنید. پس ابن عباس خارج شد در حالی كه می گفت: مصیبت! و تمام مصیبت! زمانی بود كه بین رسول خدا و نوشته او مانع شدند.»(صحیح بخاری ج۱، ص۳۶.)
همچنین ابن عباس چنین می گوید: هنگامی كه وفات پیامبر فرا رسید گریستند تا محاسنشان از اشك، تر شد پس به آن حضرت گفته شد: یا رسول الله چه چیز باعث گریه شما شد؟ فرمود: برای فرزندانم می گریم و برای آنچه شرار امتم پس از من با آنان خواهند كرد، گویا فاطمه دخترم را می بینم در حالی كه پس از من به او ظلم شده و فریاد می زند: یا ابتاه، یا ابتاه، پس احدی از امتم او را یاری نمی كند.
فاطمه (سلام الله علیها) سخن پدر را شنید و گریست پس پیامبر به دخترشان فرمودند: دخترم گریه مكن! آن حضرت پاسخ داد: گریه من به خاطر آنچه پس از شما با من خواهد شد، نیست؛ بلكه من از فراق و دوری شما می گریم یا رسول الله! پیامبر فرمودند: تو را مژده می دهم كه به زودی به من ملحق می شوی پس تو اول كسی هستی كه به من خواهد پیوست.»(امالی شیخ طوسی ص۱۸۸)
از طرفی بنابر نقلی این روز مصادف با شهادت سبط اكبر رسول خدا، امام حسن مجتبی (علیه السلام) است، امامی كه پیامبر خدا او را سیدِ جوانان اهل بهشت معرفی كرد. آن حضرت در طول مدت حیات خویش با ستم ها و جفاهای فراوانی مواجه شد، تا آنجا كه آن دسته از یارانش كه به مقام امامت الهی آن حضرت و عصمت ایشان، معرفتی نداشتند با شنیدن خبر صلح ایشان با معاویه ، به خیمه آن حضرت حمله ور شدند، سجاده را زیر پای ایشان كشیدند و پای مباركشان را مجروح نمودند. بی آنكه بدانند یا بخواهند بپذیرند كه امام معصوم و حجت خدا هر عملی كه انجام دهد بر اساس دستور الهی می باشد و جای چون و چرا و اعتراض ندارد. چرا كه اعتراض به حجت معصوم الهی در واقع اعتراض به خداوند حكیمی است كه عمل امام علیه السلام به امر و رضایت او انجام شده است.
سرانجام آن حضرت با زهر مسموم شدند و كار غربت و مظلومیتشان تا بدانجا رسیدكه بدن مطهرشان در روز تشییع تیر باران شد. صلی الله علیك یا حسن بن علی المجتبی
همچنین آخر ماه صفر بنا به نقلی مصادف با شهادت حضرت شمس الشموس علی بن موسی الرضا علیه آلاف فی التحیه و الثناء می باشد، امامی كه رئیس مذهب، صادق آل محمد (صلی الله علیه و اله و سلم) آرزوی دیدار او را دارد، و تماشای جمال او را تمنّی می كند، و خداوند سبحان، و خاتم پیمبران مدّاح كمال او هستند، عقل از ادراك مقام او عاجز ، و بیان از شمارش فضائل او قاصر است. هروی می گوید: در زمانی كه آن حضرت در سرخس محبوس بود، نزد زندانبان رفتم، و از او خواستم كه آن حضرت را ببینم. گفت: میسر نیست. گفتم: چرا؟ گفت: بسی از اوقات شبانه روز هزار ركعت نماز می خواند، و ساعتی قبل از ظهر و عصر هنگام زردی آفتاب در مصلایش كه مشغول نماز نیست به مناجات پروردگار مشغول است.(عیون اخبار الرضا ج۱، ص۱۹۷)
این نمونه ای از عبادات آن حضرت است كه كمیّت و كیفیت آن مظهر علم و عرفانی است كه ادراك آن شایسته مقربین درگاه خداست.
این امام همام در سال ۲۰۳ هجری در حالی كه ۵۵ سال از عمر مباركشان می گذشت توسط مامون عباسی به شهادت رسید در حالی كه خود مامون اعتراف می كند كه آن حضرت اعلم و اعبد اهل زمین است،(عیون اخبار الرضا ج۲، ص۱۴۹) غافل از آنكه اعلم و اعبد از تمام اهل زمین، افضل از تمام اهل زمین بوده و به حكم عقل و فطرت و كتاب و سنت، افضل از كل، امام الكل است.
و صلی الله علی علی بن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتك علی من فوق الارض و من تحت الثری



حضرت زینب,زندگینامه حضرت زینب,بیوگرافی حضرت زینب
تولد حضرت زینب (س):
حضرت زینب، دختر امیرالمومنین و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در سال پنجم‌ هجرى، روز 5 جمادى الاول در مدینه، پس از امام حسین‌ علیه السلام به دنیا آمد.

بر اساس روایات متعدد، نام‌گذاری حضرت زینب (س)، توسط پیامبر اسلام (ص) صورت گرفت. و جبرئیل از سوی خداوند این نام را به پیامبر (ص) رساند.

زینب را مخفف‌ زین اب‌» دانسته‌ اند، یعنى زینت پدر.

 

حضرت زینب کبری (س)، مسیر پرحادثه و دردناکی را که در طول زندگی به عنوان " ام المصائب " در پیش روی دارد، در همان زمان کودکی خود (که ارتحال پیامبر خدا (ص) نزدیک بود) در آینه رؤیا می‌نگرد که نزد پیامبر اکرم (ص) آمده و با زبان کودکانه خویش، این رؤیا را بدین شرح برای جدش پیامبر اکرم (ص) بازگو می‌کند؛ ای رسول خدا! دیشب در خواب دیدم که باد سختی وزید که بر اثر آن دنیا در ظلمت فرو رفت و من از شدت آن باد به این سو و آن سو می‌افتادم؛ تا اینکه به درخت بزرگی پناه بردم، ولی باد آن را ریشه کن کرد و من به زمین افتادم. دوباره به شاخه دیگری از آن درخت پناه بردم که آن هم دوام نیاورد.

 

برای سومین مرتبه به شاخه دیگری روی آوردم، آن شاخه نیز از شدت باد در هم شکست. در آن هنگام به دو شاخه به هم پیوسته دیگر پناه بردم که ناگاه آن دو شاخه نیز شکست و من از خواب بیدار شدم.»، رسول مکرم اسلام (ص) با شنیدن خواب زینب (س)، بسیار گریست و حوادثی را که در انتظار اوست، تعبیر فرمود:، تا او که دست پرورده علی (ع) و بزرگ شده دامان زهرا (س) می‌باشد، خود را برای رویارویی با این حوادث مهیا سازد. رسول گرامی اسلام (ص) چنین فرمودند:
درختی که اولین بار به آن پناه بردی، جدّ توست که به زودی از دنیا می‌رود؛ و دو شاخه بعد، مادر و پدر تو هستند که آن‌ها هم از دنیا می‌روند و آن دو شاخه به هم پیوسته؛ دو برادرت حسن و حسین هستند که در مصیبت آنان، دنیا تاریک می‌گردد.»

ویژگیهای اخلاقی حضرت زینب (س):
این بانوى بزرگ، داراى قوت قلب، فصاحت زبان، شجاعت، زهد و ورع، عفاف و شهامت فوق العاده بود.

امام حسین‌ علیه السلام هنگام دیدار، به احترامش از جا برمى ‌خاست. زینب كبرى، از جدش‌ رسول خدا صلی الله علیه و آله و پدرش امیرالمؤمنین و مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیها حدیث روایت كرده است.

علامه سید محسن امین درباره حضرت زینب سلام الله علیها می فرمایند: زینب کبری سلام الله علیها از ن بافضیلت است و فضایلش مشهورتر از آن است که بیان شود. خرد، استواری و بلاغتش نیازمند گفتن نیست؛ چرا که همه اینها از خطبه ای که در کوفه و شام ایراد فرموده بود، به خوبی معلوم است. آن گونه که گویا از زبان پدرش علی علیه السلام سخن می گوید. البته از زینب سلام الله علیها عجیب نیست؛ زیرا او از شاخه های درخت نبوت و از خاندان هاشمی بود. جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله پدرش علی مرتضی علیه السلام و مادرش زهرای بتول سلام الله علیها و برادرانش حسن علیه السلام و حسین علیه السلام است.

عبادت حضرت زینب (س):
حضرت زینب کبری (س) شب‌ها به عبادت می‌پرداخت و در دوران زندگی، هیچ‌گاه تهجّد را ترک نکرد. آنچنان به عبادت اشتغال ورزید که ملقّب به عابده آل علی» شد. شب زنده‌داری وی حتی در شب دهم و یازدهم محرم، ترک نشد. فاطمه دختر امام حسین (ع) می‌گوید:
عمه ام زینب در تمام شب عاشورا در محل عبادتش ایستاده بود و به پروردگار خویش استغاثه می کرد.»

ارتباط حضرت زینب (س) با خداوند آن‌گونه بود که امام حسین(ع) در روز عاشورا هنگام وداع، به خواهرش فرمود:
خواهرم! مرا در نماز شب، فراموش نکن.»


ازدواج حضرت زینب (س):
زینب کبری پس از آن که به سن ازدواج رسید، به همسری برادرزاده علی (پسرعمویش)، عبدالله بن جعفر بن ابی طالب که ۵ سال از او بزرگ‌تر بود درآمد.

تاریخ نگاران در شمار فرزندان زینب و تعیین نام آنها اختلاف کرده اند، طبرسی از علما شیعه می گوید: تعداد فرزندان او چهار نفر به نام های علی، جعفر، عون الاکبر، و ام کلثوم و گفته شده که زینب کبری از شوهرش عبدالله پنج پسر داشت به نام‌های: علی، عون، اکبر، عباس، محمد؛ و یک دختر به نام ام کلثوم.[۵] عون و محمد در واقعه کربلا کشته شدند.

خطبه حضرت زینب (س) در مجلس یزید:
زینب پس از حادثه کربلا، وقتی که به همراه سرهای کشته‌شدگان کربلا به اسارت در مجلس یزید برده شد در حضور یزید سخنرانی مشهور و آتشینی کرد که یکی از مهم‌ترین و مؤثرترین خطبه‌ها در دفاع از حقانیت حسین بن علی تلقی شده‌است. زینب دختر علی بن ابی‌طالب در این مجلس برخاست و گفت: . ای یزید آیا گمان می‌بری این که اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتی و راه چاره را بر ما بستی که ما را به مانند کنیزان به اسیری برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و دارای مقام و منزلت شده‌ای؟. زود باشد که به اجداد خود ملحق شوی و آرزو کنی کاش شل و گنگ بودی و نمی‌گفتی آنچه را که گفتی و نمی‌کردی آنچه را کردی… به خدا سوگند نشکافتی مگر پوست خود را، و نبریدی مگر گوشت خود را … ای یزید! هر کید و مکر که داری بکن، هر کوشش که خواهی بنمای، هر جهد که داری به کار گیر، به خدا سوگند هرگز نتوانی نام و یاد ما را محو کنی … هرگز ننگ این ستم را از خود نتوانی زدود… روزهای قدرت تو اندک و جمعیت تو رو به پراکندگی است، در روزی که منادی حق ندا کند که لعنت خدا بر ستمکاران باد.»

نام مبارک آن حضرت (س)؛ " زینب " (زینت پدر)، کنیه گرامیشان؛ ام الحسن و ام کلثوم، و القاب آن حضرت (س) هم؛ عقیله بنی‌هاشم، عقیلة النبوة، عقلیة القریش، عقیلة الطالبین، عَقیلةُ خِدر الرسالة (خردمند پرده نشینان رسالت)، عقلیة الوحى، عَقیلةُ النِساء، ام المصائب، کَعبةُ الرَزایا (قبله رنج‌ها)، قرینة النَوائِب (همدم و همراه ناگوارى‌ها)، صابرة محتسبة، عارفه، عامله، زاهده، باکیه، بطلة کربلاء، عظیمةٌ بلوا‌ها، صدّیقة الصغرى، عصمة الصغرى، ولیة اللّه العظمى، ناموس الکبرى، مظلومةٌ وحیدة، امنیة الله، آیةٌ مِن آیات الله، محبوبة المصطفى، قرة عین المرتضى، عابدة آل على، نائبةُ اهراء، سلیلة اهراء، سِرُّ اَبی‌ها، سُلالةُ الوِلایة، وَلیدةُ الفَصاحة، شَقیقةُ الحَسن، نائبةُ الحسین، شریکة الحسین، شریکة الشهید، کَفیلة السجاد، عالمه غیر معلّمه، فهیمةٌ غیرَ مُفهِّمة، فاضله، کامله، مَلیکةُ الدنیا، عَدیلةُ الخامس مِن اهل الکِساء، ناموسُ رَواقِ العَظمةِ، سیدة العَقائِل (بانوى بانوان خردمند)، رَضیعة ثَدىِ الولایة، بلیغة، فصیحة، المُوثَّقة، شمسةُ قَلادَةِ الجَلالةِ، نَجمةُ سَماءِ النَبالَة، المعصومة الصغرى، رَبَةُ خِدرِ القُدس، قبلة البَرایا، رَضیعَة الوحى، بابُ حِطَةِ الخَطایا، حَفَرَةُ علىٍ و فاطمةٍ، رَبیعَةُ الفضل و . می‌باشد.

وفات حضرت زینب (س):
در تاریخ وفات حضرت زینب کبری (س) سومین فرزند امیرمومنان حضرت علی (ع) اختلاف نظر وجود دارد، اما مشهور این است که آن حضرت در 15 رجب سال 62 هجری روز یکشنبه وفات کرده است.

 چگونگی وفات و محل دفن حضرت زینب:
یکی از سوالاتی که در ارتباط با حضرت زینب (س)، آن بانوی بزرگوار و بی مثال مطرح می‌شود که البته محققان و پژوهشگران تاریخی به آن پاسخ داده‌اند، درباره چگونگی وفات و محل دفن  ایشان است.

براساس برخی از نوشته‌ها حضرت زینب (س) بعد از حادثه کربلا به مدینه آمد و پس از ورود به مدینه پیوسته عزادار و گریان بود تا این كه پس از یك سال و نیم در همان مدینه (قبرستان بقیع) از دنیا رفت و در همان جا دفن شد.  اكنون از قبر آن بانوی محترمه، اثری در دست نیست.
 
براساس برخی از احتمالات حضرت زینب (س) پس از ورود به مدینه، در مجالس و محافل سخن می گفت و مظالم و جنایات یزیدیان را بازگو می كرد. فرماندار مدینه ماجرا را به یزید نوشت و او دستور داد زینب را مخیر سازند تا هر شهری كه می خواهد (غیر از مكه و مدینه) برود. حضرت زینب به شام رفت و در آن جا اقامت كرد و پس از چندی در همان جا از دنیا رفت.
 
آنچه از تاریخ به دست مى‌آید، بناى این مزار قدمت بسیار دارد. حتى در قرن دوم نیز موجود بوده است، زیرا بانوى بزرگوار؛ سیده نفیسه، همسر اسحاق مؤتمن فرزند امام جعفر صادق (ع) به زیارت این مرقد مطهر آمده است.
 
در روایت دیگر آمده است، حضرت زینب (س) به علت افشاگری علیه دستگاه بنی امیه، مجبور شد كه مدینه را ترك كند. از این رو مصر را انتخاب كرد. بعد از مدتی اقامت  همان جا از دنیا رفت. سیده زینب در شهر قاهره هم اكنون زیارتگاه مجلل و با شكوهی است البته گفته شده است این قبر متعلق به زینب بنت یحیی بن حسن الانور ابن زید ابن حسن ابن علی بن ابیطالب است كه به دلیل تشابه اسمی با حضرت زینب (س) عقیله بنی هاشم اشتباه گرفته شده است.


آخرین جستجو ها

مقاله جدید یار مهربان fietectali یادداشت های شخصی كیوی لاغر كننده قوی و خوشمزه اوكراین mentiowindderg halpareper مطالب اینترنتی ecrodgeda